• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

درحال تایپ اژدهای طلایی | هستی جباری کاربر انجمن تک رمان

  • نویسنده موضوع LUNA.
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 4
  • بازدیدها 110
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

LUNA.

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2024-04-02
نوشته‌ها
5
لایک‌ها
22
امتیازها
3
کیف پول من
155
Points
9
رمان: اژدهای طلایی
نویسنده: هستی جباری
ناظر: Sony86m
ژانر: معمایی، جنایی، پلیسی، مافیایی
خلاصه:
همیشه غذا برای ما عطر و بوی لذیذ بودن و خوشی را داشته است؛ اما خوراک رستوران اژدهای طلایی بویی جز عطر تلخ خون و مرگ نمی‌دهد. گویا سرخی دیوارهای رستوران به دلیل رنگ اژدها نیست و خون جنایت‌ بارانه مقتولان این ظاهر را پدید آورده است؛ اما اطمینان از کجا حاصل گردیده که ماهیت اژدهای طلایی آتش‌وار و بدنگون است؟ آیا این عطر و بوی سرشت طمع‌کار انسانی نیست که این آشوب و هیاهو را پدید آورده است؟ همگان در ظن و گمان هستند؛ اما کسی نمی‌داند کدام لایق اعتماد است، انسان طماع یا اژدهای خشمگین... .
کد:
رمان: اژدهای طلایی
نویسنده: هستی جباری
ناظر: Sony86m
ژانر: معمایی، جنایی، پلیسی، مافیایی
خلاصه:
همیشه غذا برای ما عطر و بوی لذیذ بودن و خوشی را داشته است؛ اما خوراک رستوران اژدهای طلایی بویی جز عطر تلخ خون و مرگ نمی‌دهد. گویا سرخی دیوارهای رستوران به دلیل رنگ اژدها نیست و خون جنایت‌ بارانه مقتولان این ظاهر را پدید آورده است؛ اما اطمینان از کجا حاصل گردیده که ماهیت اژدهای طلایی آتش‌وار و بدنگون است؟ آیا این عطر و بوی سرشت طمع‌کار انسانی نیست که این آشوب و هیاهو را پدید آورده است؟ همگان در ظن و گمان هستند؛ اما کسی نمی‌داند کدام لایق اعتماد است، انسان طماع یا اژدهای خشمگین... .
#رمان_اژدهای_طلایی
#اثر_هستی_جباری
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

آخرین ویرایش توسط مدیر:

Sony86m

ناظر آزمایشی رمان + خبرنگار
پرسنل مدیریت
ناظر آزمایشی
خبرنگار
تاریخ ثبت‌نام
2024-02-07
نوشته‌ها
119
لایک‌ها
371
امتیازها
63
کیف پول من
3,627
Points
214
تایید رمان۲.png
خواهشمند است قبل از تایپ رمان به قوانین زیر توجه کنید:

قوانین تایپ رمان:
قوانین تایپ رمان | تک رمان

پاسخ به ابهامات شما:
تاپیک جامع پرسش و پاسخ رمان نویسی

درخواست جلد:
دفتر درخواست جلد | تک رمان

درخواست تگِ رمان:
| تاپیک جامع درخواست تگ رمان |

اعلام پایان رمان:
تاپیک جامع اعلام پایان رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

LUNA.

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2024-04-02
نوشته‌ها
5
لایک‌ها
22
امتیازها
3
کیف پول من
155
Points
9
مقدمه:
عطر تند تعفن و طمع فضا را فرا گرفته است! رمز و رازها در قفل درب رستوران نهفته‌اند و حتی سس سرخ رنگ کچاپ بوی خون و قتل می‌دهد. همگان بوی ترس و هراس را می‌شنوند؛ اما نمی‌دانند جیغ‌های خرگوش ترسیده‌ای که شکار روباه‌های مکار شده است از کجا می‌آید. گریه‌ها، خنده‌ها و جیغ‌های جنون‌آمیز با عطر مرگ و کشتار مخلوط شده و در تمام خیابان‌ها می‌پیچد، اما کسی نمی‌داند این خوراک سرشار از کشتار، بی‌رحمی، ترس و هراس را چه کسی پخته است.
#رمان_اژدهای_طلایی
#هستی_جباری
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

LUNA.

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2024-04-02
نوشته‌ها
5
لایک‌ها
22
امتیازها
3
کیف پول من
155
Points
9
همان‌طور که شیرینی‌های زنجبیلی را از فر درمی‌آورد تا با نوه‌اش تناول کنند؛ درب قهوه‌ای رنگ ورودی خانه را باز می‌گذارد تا کمی هوای تازه وارد خانه شود. مجدداً به سوی آشپزخانه می‌رود تا کلوچه‌های آدمک‌ شکل را در سینی نقره‌ای محبوبش بچیند و به بالکن ببرد؛ اما ناگهان بوی عجیب و بدی از سوی راهروی ساختمان توجه‌اش را جلب می‌کند‌. درحالی که رشته‌ای از زلف‌های پنج سانتی و سپیدش را دور انگشت چروکش می‌چرخاند، بو را دنبال می‌کند تا به در آهنی رنگ و داغانی می‌رسد. در واحد پنجاه و هشت ساختمان که هیچ‌‌کسی صاحب آن را نمی‌شناسد. هنوز کمی به آن در نزدیک نشده که بویی غیر قابل توصیف در مشامش می‌پیچد؛ صورتش را به حالت چندش بر می‌گرداند و پو*ست سفیدش جمع می‌شود. ناگهان توجه‌اش به نیمه باز بودن در جلب می‌شود؛ سینی شیرینی را در دستش جا به جا کرده و با دست آزاد خود جلوی بینی‌اش را می‌گیرد، در را به آرامی می‌زند:
- کسی هست؟
در را به آرامی هل می‌دهد و شاهد گشوده شدنش همراه با صدای قیژمانندی می‌شود؛ که با صح*نه‌ای فجیع مواجه می‌شود و جیغ بلندی می‌کشد. ترس در چشمان عسلی و پف‌کرده‌اش جولان می‌دهد. درحالی که از هیجان و تپش قلب بالایش عقب عقب می‌رود؛ با لکنت بسیاری جیغ می‌زند:
- ک... کمک! کم... کمک کنید! خوا.. خواه... خواهش می‌کنم!
***
صدای بوق‌ مانند آژیرهای ماشین پلیس در هوا می‌پیچد و نور آبی و قرمز آن‌ها روی دیوار کرم رنگ خیابان می‌تابد. درمیان هیاهوی مردم و هجوم ماموران پلیس تابلو و ساختمان بزرگ اژدهای طلایی خودنمایی می‌کند و آقای گیتس، مدیر رستوران کمی آن طرف‌تر درحال پاسخ‌گویی به خبرنگاران است. سوالات عجیب آن‌ها درباره مسموم شدن دختر مرموز ساختمان نزدیک رستوران، او را شگفت زده می‌کند؛ اما ظاهر خونسرد خود را به‌طور نمایشی نگه می‌دارد و با دقت بیشتری به حرف‌ آن‌ها گوش فرا می‌دهد. یک خبرنگار زن جوان، درحالی که رشته‌ای از گیسوان شکلاتی‌اش را دور انگشتش می‌پیچاند کمی به آقای گیتس که به دیوارهای قرمز رنگ رستورانش چسبیده است نزدیک می‌شود و با آوای خوش‌نوا و اخبارگونه‌اش صدمین سوال را میان همهمه‌ مردم می‌پرسد:
- آقای گیتس به نظر شما قتل پیش آمده ارتباطی به رستوران داره؟ آیا اتهام‌های وارد شده درست هست و پرسنل دستی در این کار داشتند؟
با این سخن میکروفون قرمز رنگش را به سمت او می‌گیرد و منتظر پاسخی جنجالی می‌ماند.
#رمان_اژدهای_طلایی
#هستی_جباری
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

LUNA.

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2024-04-02
نوشته‌ها
5
لایک‌ها
22
امتیازها
3
کیف پول من
155
Points
9
آقای گیتس همان‌طور که از هجوم سیل خبرنگاران به سمتش ناچارا بیش‌تر به دیوارهای تازه‌ رنگ‌ شده‌ی رستوران می‌چسبد و کت‌ و شلوار سرمه‌ای خوش‌ دوختش مانند همیشه کثیف می‌شود؛ دهانش را که گویا به دلیل بوی بدش در آن کیک کلم پخته‌اند را باز می‌کند و با اضطراب خاصی در چشمان مشکی و درشتش آخرین پاسخ را در را*بطه با سوالات خبرنگارها می‌دهد.
- به شما و مردم اطمینان میدم این قضیه هیچ ارتباطی به رستوران نداره و توطئه‌ای از سوی رقیبان کاری ما هست که می‌خوان شهرت رستوران رو زیر سوال ببرند؛ اما نگران نباشید به زودی همه‌چیز معلوم می‌شه... .
خبرنگاران از این‌که جواب جنجال‌آمیزی دریافت نکردند کمی ناامید می‌شوند؛ اما دست از تلاش برای یافتن خبری د*اغ و ویژه نمی‌کشند. خبرنگاری که چند ماهی از آغاز کارش نگذشته است؛ خود را به آقای گیتس نزدیک می‌کند و سوال ناشیانه‌ای می‌پرسد.
- اما‌ توی خونه‌ی مقتول فقط منوهای رستوران اژدهای طلایی بوده، به نظر شما رقیب‌ها چه‌طور هم‌چین کاری رو انجام دادند؟
آقای گیتس درحالی که با این سوال بیشتر از ادامه‌ی مصاحبه می‌ترسد؛ ناگهان توسط یک بازرس پلیس زن نجات داده می‌شود، البته باتوجه به این‌که پلیس‌ها جز بازجویی کار دیگری با او ندارند نمی‌توان نام این عمل را نجات بگذارد و خوب می‌داند سوالات بازپرس‌ سرسام‌آورتر خواهد بود:
- آقای گیتس متاسفم اما شما هم باید برای توضیحاتی همراه ما بیاید.
آقای گیتس درحالی که با این سخن او هراس همانند سیر و سرکه در دلش می‌جوشد و دستی به سر تاسش می‌کشد؛
با ل*ب گزیدن و ناچاری سری تکان می‌دهد و همراه با آن‌ها به سمت یکی از ماشین پلیس‌ها می‌رود. پس از سوار شدن و او و حرکت ماشین، پانزده ماشین دیگر که حامل مامورین پلیس، همسایه‌‌ها و باقی پرسنل رستوران بودند؛ آژیرکشان به سوی کلانتری راه افتادند. آقای گیتس درحالی که از اضطراب بالا خیس عرق شده و شلوار مشکی شیکش به بدنش چسبیده است و مدام پو*ست ل*ب‌های خود را می‌جود؛ شیشه‌ی دودی ماشین را پایین می‌کشد تا کمی هوا بخورد‌. خوشبختانه کلانتری به رستوران نزدیک است و پنج دقیقه‌ای طول نمی‌کشد که به آن‌جا می‌رسند. پلیس‌ها پس از پارک ماشین‌هایشان پیاده می‌شوند و یکی از آن‌ها در را برای آقای گیتس باز کرده و او را به سمت کلانتری راهنمایی می‌کند‌. سرانجام با بالا رفتن از چند پله سفید رنگ و گشتن در راهروها به انتهای راهرو و اتاق بازجویی می‌رسند. افسر پلیس درحالی که چشمان عسلی‌اش را از آقای گیتس برنمی‌دارد با مشتش تقه‌ای بر درب سفید اتاق بازجویی می‌زند و آوای خشک و بی‌روح بازپرسی زن در گوش آن‌ها می‌پیچد
- بفرمایید.
#رمان_اژدهای_طلایی
#هستی_جباری
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

موضوعات مشابه

بالا