در روزگاران قدیم مرد ثروتمندی در شهری زندگی می کرد. روزی او برای فخر فروشی و نشان دادن لوازم جدیدی که برای خانه اش خریده بود، دوستش را به خانه اش دعوت کرد.
مرد ثروتمند قبل از رسیدن مهمان به همسرش گفت که بهترین غذا ها را آماده کند و در ظرف های گران قیمتی که خریداری کرده بود، قرار داده و با آن ها از دوستش پذیرایی کند، تا او را متوجه پیشرفتش شود
همسر مرد که از فخر فروشی های او خسته شده بود به او گفت ما باید از ثروتی که داریم برای راحتی و آسایش خود مان استفاده کنیم نه فخر فروشی به دیگران، اما مرد به حرف های او توجهی نکرد و زن مجبور شد طبق خواسته ی شوهرش کار ها را انجام دهد.
کم کم زمان موعود فرا رسید و مهمان به خانه ی مرد ثروتمند آمد و از همان زمان ورود متوجه شد که دلیل دعوتش چه بوده است، به همین علت تصمیم گرفت به هیچ کدام از غذا هایی که برایش آماده شده ل*ب نزند.
موقع نهار شد، مرد ثروتمند سفره را چید و به مهمان گفت: از این آش بخورید و رفت تا پلو را بیاورد اما غافل از این که فراموش کرده قاشق بیاورد.
چند دقیقه بعد او دوباره با ظرف پلو وارد اتاق شد اما زمانی که دید مهمانش دستش را روی دهانش گذاشته است، گفت: چه اتفاقی افتاده؟ دهانت سوخت؟
در همین لحظه همسر مرد ثروتمند با آب و قاشق هایی که در دست داشت وارد اتاق شد و گفت: او که هنوز چیزی نخورده است زیرا قاشق ها را من تازه آوردم.
مهمان هم با تعجب گفت: آش نخورده و دهن سوخته!؟
مرد متوجه اشتباه خود شد و فهمید آن قدر غرق در نشان دادن لوازم گران قیمت خود بوده که اصلا یادش نبوده که مهمانش هنوز آشی نخورده که دهانش بسوزد.
معنی و مفهوم: کسی که گناهی مرتکب نشده به اشتباه مورد تهمت و قضاوت قرار می گیرد
مرد ثروتمند قبل از رسیدن مهمان به همسرش گفت که بهترین غذا ها را آماده کند و در ظرف های گران قیمتی که خریداری کرده بود، قرار داده و با آن ها از دوستش پذیرایی کند، تا او را متوجه پیشرفتش شود
همسر مرد که از فخر فروشی های او خسته شده بود به او گفت ما باید از ثروتی که داریم برای راحتی و آسایش خود مان استفاده کنیم نه فخر فروشی به دیگران، اما مرد به حرف های او توجهی نکرد و زن مجبور شد طبق خواسته ی شوهرش کار ها را انجام دهد.
کم کم زمان موعود فرا رسید و مهمان به خانه ی مرد ثروتمند آمد و از همان زمان ورود متوجه شد که دلیل دعوتش چه بوده است، به همین علت تصمیم گرفت به هیچ کدام از غذا هایی که برایش آماده شده ل*ب نزند.
موقع نهار شد، مرد ثروتمند سفره را چید و به مهمان گفت: از این آش بخورید و رفت تا پلو را بیاورد اما غافل از این که فراموش کرده قاشق بیاورد.
چند دقیقه بعد او دوباره با ظرف پلو وارد اتاق شد اما زمانی که دید مهمانش دستش را روی دهانش گذاشته است، گفت: چه اتفاقی افتاده؟ دهانت سوخت؟
در همین لحظه همسر مرد ثروتمند با آب و قاشق هایی که در دست داشت وارد اتاق شد و گفت: او که هنوز چیزی نخورده است زیرا قاشق ها را من تازه آوردم.
مهمان هم با تعجب گفت: آش نخورده و دهن سوخته!؟
مرد متوجه اشتباه خود شد و فهمید آن قدر غرق در نشان دادن لوازم گران قیمت خود بوده که اصلا یادش نبوده که مهمانش هنوز آشی نخورده که دهانش بسوزد.
معنی و مفهوم: کسی که گناهی مرتکب نشده به اشتباه مورد تهمت و قضاوت قرار می گیرد