گفتگو آزاد ایده و کلیشه گویی و بداهه

ساعت تک رمان

عسل کورکور

کتابخوان برتر
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2023-05-09
نوشته‌ها
374
لایک‌ها
1,754
امتیازها
73
محل سکونت
خوزستان
کیف پول من
10,011
Points
461
سلام دوستان عزیز
این تایپک در ر*اب*طه با کمک به شما زده شده!
قوانینش اسپم ندید.
یه توضیح کوچیک:
- این تایپک برای این زده شده که اگر شما سوالی داشتید. یا ایده‌ای مد نظرتون ولی نمی‌دونین چطور ادامه اش بدین.
یا می‌خواید کلیشه بودن رمانتون بهتون گفته بشه. برای کمک به انتخاب اسم و ژانر مناسب برای رمان شما.
- می‌تونید بخشی از رمانتون رو بفرستید تا بقیه راجبش نظر ب*دن که اگر توصیفات کم بود راجبش صحبت کنید.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

امضا : عسل کورکور

آسمان آبی

کتابخوان برتر
کتابخوان برتر
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-14
نوشته‌ها
309
لایک‌ها
841
امتیازها
63
محل سکونت
کابل افغانستان
کیف پول من
32,883
Points
602
سلام عسل جان💗
میخواستم بدونم آیا ایده رمان من جذب کننده است یا کلیشه ای؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
امضا : آسمان آبی

عسل کورکور

کتابخوان برتر
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2023-05-09
نوشته‌ها
374
لایک‌ها
1,754
امتیازها
73
محل سکونت
خوزستان
کیف پول من
10,011
Points
461
سلام عسل جان💗
میخواستم بدونم آیا ایده رمان من جذب کننده است یا کلیشه ای؟
سلام فلووِر🌸
کلیشه‌ای نبود.
راجب مشکلات صحبت کردی که در همه‌ی رمان‌ها هست. جالبه اما بهتر یکم گسترشش بدی. خلاصه رو!

این‌که راجب افراد متفاوت می‌نویسی از قشرها و سطح های مختلف یه پوئن مثبت برای رمانت که تغییراتی با بقیه رمان‌ها داره.

مشکلی نبود گل فقط روی خلاصه کار کن یکم گسترشش بده و منم بتونم کمکت می‌کنم واسه بهتر شدنش.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : عسل کورکور

عسل کورکور

کتابخوان برتر
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2023-05-09
نوشته‌ها
374
لایک‌ها
1,754
امتیازها
73
محل سکونت
خوزستان
کیف پول من
10,011
Points
461
امضا : عسل کورکور

آسمان آبی

کتابخوان برتر
کتابخوان برتر
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-14
نوشته‌ها
309
لایک‌ها
841
امتیازها
63
محل سکونت
کابل افغانستان
کیف پول من
32,883
Points
602
امضا : آسمان آبی

عسل کورکور

کتابخوان برتر
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2023-05-09
نوشته‌ها
374
لایک‌ها
1,754
امتیازها
73
محل سکونت
خوزستان
کیف پول من
10,011
Points
461
#PART_209
#غوغای_سرنوشت
. . .
نفسم رو حبس کردم و چشم‌هام رو بستم. آهسته آب دهنم رو قورت دادم. خم شدن بیشترش رو حس کردم.
یه دفعه فاصله گرفت و بعد کمی لحاف نازک روی تنم کشیده شد.
هوای آبان یکم داشت سوز پیدا می‌کرد. خودم رو ب*غ*ل کردم و کمی توی خودم جمع شدم.
با برخورد باد نسبتاً خنکی به سر باند پیچی شده‌م دردی توی اون نقطه احساس کردم و باعث شد اخم‌هام رو توی هم بکشم.
حرکت آروم دستش روی موهام رو دوست دارم... یه حس متفاوت بهم می‌داد.
یادم یکی از دوستام می‌گفت:
"- دلیل این‌که ما با نوازش هر دستی توی موهامون خوابمون نمی‌بره اینه که ممکنه فردی با محبت و نهایت احساس این‌کار رو انجام بده و ما به خواب بریم اما یکی دیگه بی احساس این‌کار رو انجام بده هیچ تاثیری نداره... چون اون احساس محبتی که باید رو کامل و خالص نداره."
حرفش واقعاً درسته... صدای سکوتی که توی فضا شکل ملودی حاکم بود... نوازش موهام توسط دست‌های زبر و استخوانیش... همه و همه دست به دست هم دادن تا خواب برم.
( یک هفته بعد)
- وایسا الان میام کمکت.
سری تکون دادم و برای این‌که هوای تازه و بوی گل‌ها رو بهتر تنفس کنم در ماشین رو باز کردم.
برخلاف خواسته‌ی من که دلم می‌خواست به خونه‌ی خودم برم ماهان نذاشت و حتی فرشته و آرا رو هم به عمارتش آورد.
اون‌ها هم که به قیافه‌شون نمی‌اومد راضی نباشن.
دکتر خواست ویلچر تجویز کنه که ماهان نذاشت و همون عصا رو ترجیح داد... هنوز درکش نمی‌کنم چرا ویلچر نگرفت. من به زور پام رو زمین می‌زارم.
خراش عمیقی که کف پام بود باعث می‌شد خوب نتونم راه برم.
روبه‌رو قرار گرفت... با اخم نگاهش کردم و غر زدم:
- یعنی چی که عصا گرفتی؟ من نمی‌تونم راه برم... بعد تو عصا گرفتی؟
خم شد طرفم و گفت:
- غر نزن بچه... پات حداقلش باید تا یه ماه بهش فشار نیاد تا خوب جوش بخوره... می‌خوای تا اون موقعه همش ویلچر باشه که بعد یه ماه که خوب شدی پان به فیزیوتراپی باز بشه؟
به این‌جاش فکر نکرده بودم. ولی باز کم نیاوردم و گفتم:
- خب به هر حال من با عصا هم نمی‌تونم حرکت کنم چون پام کش میاد... بعدش هم من سیستم ایمنی بدنم بالا زود جوش می خوره‌.
پاهام رو از ماشین بیرون داد و رو دو زانوش روبه روم خم شد و گفت:
- خانوم ایمنی بالا کم غر بزن... عصا هم استفاده نمی‌کنی مگه قراره از جات جم بخوری؟
چشم گرد کردم و گفتم:
- مگه قراره عین این معلول جسمی‌ها تا یه ماه میخ یه جا باشم‌؟ اون‌وقت این چه فرقی با گرفتن و نگرفتن ویلچر داره‌؟
با خونسردی نگاهم کرد و گفت:
- برات ویلچر هم می‌گیرم، درست شد؟
به چشم‌هاش نگاه کردم و گفتم:
- نه.
از سر حوصله جواب داد:
- دیگه چی؟
با مکث گفتم:
- من رو ببر خونه‌ی خودم... اون‌جا راحت‌ترم.
کمر صاف کرد و آفتاب توی موهاش می‌زد و براق نشونشون می‌داد با مکث کمی از شدت نور خورشید اخمی کرد و گفت:
- اون‌وقت نمی‌تونم حواسم بهت باشه... این‌جا جات امن‌تره! دورت شلوغه تنها نیستی خیال منم راحته اون‌جا تنهایی فرشته و آرا هم که همیشه نیستن که کمک دستت باشن این‌جا اما مونا لعیا و خیلی‌های دیگه هستن... بابت برخورد قبل حتما ناراحتی که ( دستی پشت گ*ردنش کشید... دستش رو برداشت و روی سقف ماشین گذاشت و به سمتم خم شد ) شرمنده‌! افتخار نمیدی مادمازل؟
لبخند محوی روی ل*بم نشست که با دیدن لبخندم لبخند به ل*بش اومد.
خم شد و حین ب*وس*یدن پیشونیم تنم رو در آ*غ*و*ش گرفت و از توی ماشین خارجم کرد.
نگهبان نزدیک با تعجب و بهت ماهان رو نگاه کرد ولی خیلی سریع با اشاره‌‌ای که ماهان بهش داد به خودش اومد و به سمت ماشین رفت.
نگاهم رو از نگهبان گرفتم و حین کشیدن گوشی که در دسترسم بود گفتم:
- واسه همین ویلچر نگرفتی؟
خندید و چیزی نگفت. سرم رو روی شونه‌ش گذاشتم و گفتم:
- جلوی در باید بزاریم زمین‌ ها... فکر نکنی می‌زارم همین‌طوری بری جلوی جمع.
با نیشخند سر تکون داد و به راهش ادامه داد.


#نظر
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : عسل کورکور
بالا