• مصاحبه اختصاصی رمان کاراکال میگل سانچز کلیک کنید

دلنوشته ناگفته‌های یک من | آیلی کاربر تک رمان

  • نویسنده موضوع Ayli
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 5
  • بازدیدها 239
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

Ayli

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر ویژه انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-24
نوشته‌ها
238
لایک‌ها
877
امتیازها
63
سن
17
محل سکونت
بنفشی‌جات💜
کیف پول من
48,514
Points
302
♡به نام خدا♡
نام دلنوشته: ناگفته‌های یک من
نام دلنویس: آیلی فام
ژانر: اجتماعی
مقدمه:
یه سری حرف‌ها هستن که اصلا قابل گفتن نیستن. حالا می‌خواد رفیقت باشه، خواهرت باشه، عشقت باشه اما نمیشه گفت! حجم نگفته‌های توی دلت داره خفت میکنه اما نمیشه بگی، گاهی دلت رو می‌زنی به دریا قید همه چیز رو می‌زنی می‌خوای بگیا اما ترسات مثل چسب دهنت رو سفت می‌گیرن! ترس‌هایی از ج*ن*س قضاوت‌های بی‌مورد، از لو رفتن درد و رازهای چندین سالت و... . اما می‌خوام برای تویی که نه آشنایی برام و نه آشنام بگم. باهات درد و دل کنم. گاهی هوای دلم بارونیه و گاهی عجیب آفتابی،از اون آفتاب‌هایی که روزهای سرد زمستون یهو بهت میخوره و گرمت میکنه از اونا که حالت رو خوب میکنه! حالا ممکنه حوصلت رو سر ببره یا ممکنه درد من درد تو هم باشه... اما! از قدیم گفتن:
هر چه از دل آید خوش آید.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

آخرین ویرایش:
امضا : Ayli

Ayli

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر ویژه انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-24
نوشته‌ها
238
لایک‌ها
877
امتیازها
63
سن
17
محل سکونت
بنفشی‌جات💜
کیف پول من
48,514
Points
302
به نام خدا♡
موضوع دلنوشته: زندگی
نویسنده: Ayli
سلام جان دل ازت خیلی دلگیرم.
من و تو سال‌هاست کنار همدیگه هستیم. تو من رو از بین چند کتاب دیگه انتخاب کردی و خواستی که من برای تو باشم. منم با کمال میل پذیرفتم و تا آخر عمرم پیشتم. اما تو دیگه مثل قبل نیستی! سرعت خوندنت بالا رفته و انقدر تند ورقم می‌زنی که تمام برگ‌هام درد گرفته! اصلا می‌دونی از کجا شروع شد؟! از زمانی که کتاب تینا رو خوندی... بی‌خبر از برگ‌های نم زده و قصه تلخش از روی جلد بنفش رنگش قضاوتش کردی و فکر کردی اون از من خوشکل‌تره. اتفاقا اون روز داشتم با کتاب تینا درد و دل می‌کردم اونم همین مشکل رو داشت. انگار همه همینجورن! بدون اینکه کتاب خودشون رو تا آخر بخونن حسرت کتاب‌های نخونده بقیه رو می‌خورن. از من به تو نصیحت من رو مثل قبل از آشنایی با تینا با حوصله و عشق بخون. برگ‌هام رو نوازش کن و با آواز روی نوشته‌هام دست بکش. تو حسرت کتابی که دوست نداشتی رو نخور. چون روز خلقتت خدا هزاران کتاب مقابلت گذاشته و تو آگاهانه من رو انتخاب کردی، من رو بهت نشون داد و تو پسندیدی. حتما کتاب تینا با سلیقه تو جور نبوده که انتخابش نکردی. درسته شاید بعضی صفحه‌هاتم زیادی تلخ باشه اما خب باور کن همه کتاب‌ها همینن. اگر همه قصه شیرین بود که تو هیجانی برای پایانش نداشتی! بیا و دست از حسادت و چشم هم چشمی با تینا و داستانش بردار. بیا دوباره دست همو بگیریم و سفر کنیم بین تلخ و شیرین‌های من، با عشق قدم بزنیم و برسیم به صفحه آخرم، من و تو فقط یکبار باهم همراه و هم‌سفریم پس چه خوبه که بجای ریختن دونه حسرت بین ورقه‌هام گل رز بزاری تا هم من خوشبو شم هم کتاب تو گلستون شه.
از طرف همراه همیشگی تو کتاب زندگی♡
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : Ayli

Ayli

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر ویژه انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-24
نوشته‌ها
238
لایک‌ها
877
امتیازها
63
سن
17
محل سکونت
بنفشی‌جات💜
کیف پول من
48,514
Points
302
☆به نام خدا☆
نویسنده: آیلی. فام
همیشه خط اتوی مقنعه برام سخت و عذاب آور بود! اصلا از دو روز قبل اینکه برم مدرسه حرص می‌خوردم که دوباره اول هفته شد و باید مقنعه اتو کنم. اما... یه روز فرق کرد، می‌دونی کی؟! آخرین روز مدرسه! اونروز همه کارهام رو با حوصله، ذوق و البته کمی ناراحتی انجام دادم. حتی برای اتوی مقنعه‌ای که همیشه خدا سرش حرص می‌خوردم با تمام دقتم یه خط اتوی خوشکل انداختم. چون می‌دونستم دیگه آخرین روزیه که این مقنعه رو اتو می‌کنم. با ورودم به مدرسه به همه لبخند زدم، من که همیشه ساکت‌ترین کلاس بودم شروع کردم به شیطنت! چون می‌دونستم آخرین روز مدرسه‌اس. آخرین، آخرین‌، آخرین! کلمه‌ای که اونروز تا میومدم ناراحت شم توی سرم اکو میشد و یادآور میشد دلت برای همینا هم تنگ میشه! اونروز تموم شد و منم نهایت استفاده رو کردم، چون می‌دونستم آخرین بار‌ِ! اما زندگی اینطور نیستا، اون هی تذکر نمیده آخرین بارِ. یهویی غافگیرت میکنه. یه روز یه جایی... آخرین دیداره، آخرین بغله‌، آخرین خنده‌اس، آخرین دلخوریه و... . تو نمی‌دونی... نمی‌دونی که مثل اون مقنعه باهاش خوب رفتار کنی! پس خوب باش، از اتاق تنهاییت بیرون بیا و ل*ذت ببر، عینک بیخیالی بزن به چشمت و رنگی کن دنیای سیاه و سفیدت رو. تلخه اما این دنیا مثل ساعت شنیه و چیز یا کسی که بره دیگه برنمی‌گرده! پس همیشه جوری زندگی و رفتار کن که شاید ثانیه بعدی آخرین ثانیه باشه:)
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : Ayli

Ayli

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر ویژه انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-24
نوشته‌ها
238
لایک‌ها
877
امتیازها
63
سن
17
محل سکونت
بنفشی‌جات💜
کیف پول من
48,514
Points
302
☆به نام خدا☆
نویسنده: آیلی. فام
نمی‌دونم تویی که داری اینو می‌خونی از چی خسته‌ای، دلت از چی گرفته، چی شده، چرا ناراحتی اما حتما قسمت بوده که این متن رو بیینی خواستم بگم منم خسته‌ام، همه خسته‌ان، همه دغدغه دارن یکی پول، یکی شغل، یکی درس و... . داشتم با کلافگی استوری‌ها رو بالا پایین می‌کردم که این متن رو دیدم:
امیدی هست چون خدایی هست.
با خوندنش یه چیزی توی دلم تکون خورد، حس کردم خدا بهم گفت چته؟! یادت رفته من هستم؟ امیدت رو از دست نده. دروغ چرا؟! خیالم راحت شد. سپردم به خودش نگرانیام رو. تویی که داری اینو می‌خونی شاید این پیام خدا برای توهم باشه♡ پس امیدت رو از دست نده، پاشو و ادامه بده به هر سختی که شده چون بعد هر سختی آسونیه.
من سپردم به خودش هر چه خدا می‌خواهد♥؛)
۱۴٠۲/۸/۱۳
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : Ayli

Ayli

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر ویژه انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-24
نوشته‌ها
238
لایک‌ها
877
امتیازها
63
سن
17
محل سکونت
بنفشی‌جات💜
کیف پول من
48,514
Points
302
☆به نام خدا☆
نویسنده: آیلی.فام
تا حالا توجه کردین رویاها چقدر عجیب هستن؟! در عین خیالی بودن واقعی‌ان! البته انتخاب ماهم در خیالی و واقعی بودن اون‌ها بی‌تاثیر نیست. این نتیجه رو ده سال پیش خونه‌ی مادربزرگ گرفتم.
همونطور که به چشم‌های آبیش زل زده بودم گفتم:
- این امتحان رو هم خ*را*ب کردم بی‌بی! هر امتحانی که خ*را*ب می‌کنم بیشتر از رویاهام دور میشم.
دست از گلدوزیش برداشت و با دست‌های پر چین و چروکش عینک ته استکانیش رو کمی بالا داد. عادتش بود هروقت می‌خواست نصیحت کنه بهت زل می‌زد و همین کار رو می‌کرد.
- رویا اگر واقعا رویا باشه برای رسیدن بهش به آب و آتیش می‌زنی. از خودت، دوستات، خوابت، استراحتت، از همه و همه می‌گذری... در واقع باید بگذری! باید قید همه چیز و همه کس رو بزنی تا برسی بهش.
ناامید ل*ب زدم:
- سخته!
گلدوزیش رو که روی زانوش میون گل‌های دامنش جا خوش کرده بود رو لمس کرد و لبخند زد.
- اگر آسون بود که همه رویاها واقعیت میشدن! خودِ من انقدر سوزن رفت توی دستم، انقدر اشک ریختم اما بالاخره تونستم گلدوزی رو یاد بگیرم.
لبخندم عمق گرفت و روی پروانه گلدوزی شده بی‌بی دست کشیدم. بی‌بی توی آشپزی و گلدوزی رو دست نداشت!
- اما خب... بعضی رویاها هیچوقت واقعیت نمی‌شن!
دستم رو گرفت، باز به چشمای آسمونیش نگاه کردم.
- هر انسانی رویای مخصوص به خودش رو داره! اگر استعداد این رویا رو نداشتی خدا هیچوقت توی دلت راهش نمی‌داد. خدا داره با رویاهات راه رو نشونت میده تو فقط باید تلاش کنی. منتظر چی هستی؟! از همین الان تمام تلاشت رو بکن. اصلا قول بده تمام تلاشت رو میکنی!
خندیدم و دستش رو فشردم.
- چشم.
لپم رو کشید.
- آفرین.
حالا ده سال از اون زمان می‌گذره دیگه نه من اون دختر کم سن و سالم نه بی‌بی وجود داره، بی‌بی چند روز بعد برای همیشه تنهام گذاشت اما قولی که بهش داده بودم باعث شد به رویاهام برسم و نتیجه گرفتم همه چیز دست خود آدمه، حتی به واقعیت پیوستن رویاها!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : Ayli

Ayli

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر ویژه انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-24
نوشته‌ها
238
لایک‌ها
877
امتیازها
63
سن
17
محل سکونت
بنفشی‌جات💜
کیف پول من
48,514
Points
302
فرض کن تو توت دوست نداری. اون توت خوشمزه‌اس، ترش... اصلا همه‌چی‌ تمومه! اما تویی که توت دوست نداری هیچ‌کدوم از این ویژگی‌هاش برات مهم نیست. آیا این مشکل از توت؟! معلومه که نه! اون توتی هست که خیلی‌ها دوستش دارن اما چون تو دوست نداری حتی بهش توجه نمی‌کنی. عزیزجان همه این‌ها رو گفتم که به این برسم... تو مثل توتی! باید قبول کنی بعضی‌ها توت دوست ندارن همونطور که بعضیا عاشق توت هستن و در دو مورد هیچکدوم مشکل از توت (تو) نیست. اگر بخوایی برای کسی تغییر کنی مثل اینه که یهو تمام درخت توت‌ها رو ریشه کن کنند، خب اونایی که توت دوست دارند پس چی میشن؟ همیشه اگر یکی هست که دوست نداره حتما یکی پیدا میشه که عاشقته مثل همین جریان توت!
برای هیچ‌کس، تاکید می‌کنم هیچ‌کس، خودت رو تغییر نده! چون تنها کسی که به تو وفادار بوده و هست خودت بودی و بس. این رفتار شما با خودته که تعیین میکنه بقیه چجوری باهات رفتار کنند توت جانم♡
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : Ayli
بالا