معرفی کتاب کتاب درون تو طلاست از مسعود لعلی

[zahra jafarian]

کتاب درون تو طلاست اثر مسعود لعلی مجموعه‌ای از حکایات و داستان‌های پندآموز را دربرمی‌گیرد که هدف آن ارتقای شخصیت فردی و خودشکوفایی است. نویسنده با ظرافت خاصی داستان‌هایی را در این مجموعه قرار داده که هرکدام خواننده را به تفکر درباره‌ی «خود» ترغیب می‌کند. درس‌هایی اخلاقی و جذاب که خواندنشان مانند نظریه‌ای اخلاق‌گرا انسان را به سمت کمال،‌ خودسازی و موفقیت شخصی راهنمایی می‌کند.

درباره‌ی کتاب درون تو طلاست
در عصر حاضر که خواندن مطالب طولانی دیگر طرفدار چندانی ندارد، تمایل مخاطبان به مطالعه‌ی نوشته‌های کوتاه بیشتر شده است. کمبود وقت، زندگی ماشینی و مشغولیت انسان امروزی همگی بهانه‌ی موجهی برای دست کشیدن از مطالعه یا درگیر شدن با مطالب بی‌ارزش هستند. از سوی دیگر در فرهنگ ایرانی داستان‌ها و حکایات همواره نقش مهمی در حوزه‌ی تربیت و اخلاق داشته است. کتاب درون تو طلاست با استفاده از تکنیک متون کوتاه و روایت‌های نه‌چندان بلند، توانسته توجه خوانندگان را جلب کند. مسعود لعلی در کتاب درون تو طلاست برای این شکل از روایات اصطلاح قصه درمانی را به کار می‌برد و معتقد است این داستان‌ها به‌مانند درمانی برای انسان امروزی است که در سیطره‌ی متن‌های کوتاه و بی‌ارزش محصور شده است. وجود چنین کتابی به مخاطب این نوید را می‌دهد که مطابق طبع امروزش مطالبی ارزشمند و سازنده را بخواند.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[zahra jafarian]

مسعود لعلی در کتاب درون تو طلاست اذعان می‌کند این داستان‌ها به نیروی درونی انسان و ارزش حقیقی او اشاره دارند و انسان را متوجه زیبایی‌های درونی‌اش می‌کند. چراکه درون انسان سرمنشأ قدرت‌های جهان است و او می‌تواند با شناخت حقیقت درونی خود به شکوفایی، رشد و آرامش دست یابد.

پیامی که نویسنده در این کتاب بیان می‌کند، این است که برای رسیدن به کمال باید حقیقت وجودی خود را دریابیم؛ زیرا قدرت تغییر سرنوشت به سمت شادکامی و خوشبختی در گرو شناخت پتانسیل‌های درونی‌مان است. پندهایی که در داستان‌ها و حکایت‌های این کتاب بیان شده‌اند، به‌مثابه‌ی غذایی برای روح مخاطب هستند. بنابراین همان‌طور که از غذا خوردن در طول روز دست نمی‌کشیم و غذای جسممان را فراموش نمی‌کنیم، باید مراقب غذای روح و جانمان هم باشیم. حکایات و داستان‌های درون تو طلاست بسیار موشکافانه و با دقت انتخاب شده‌اند تا پس از مطالعه‌ی هرکدام احساسی نو در ما شکل گیرد و این احساس تازه شخصیتی قوی‌تر از ما می‌سازد. باید به این نکته توجه داشت که زیبایی، حقیقتی است که در ما نهفته است و اگر پی به زیبایی درونی‌مان نبریم، زیبایی‌های موجود در جهان را نیز نخواهیم شناخت. متن‌های کتاب درون تو طلاست بسیار کوتاه هستند و زمان اندکی را برای مطالعه‌ی آن‌ها نیاز دارید. مسعود لعلی از ادبیات محاوره‌ای برای اثربخشی بیشتر روایت‌ها استفاده کرده است و سعی کرده داستان‌هایی ساده اما مؤثر را انتخاب کند. اگر دوست دارید حقیقت وجودی خود را دریابید، با ظرافت و دقت آن را رشد دهید و در نهایت قدمی به سمت خودشکوفایی و رشد شخصی بردارید، با این کتاب همراه باشید.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[zahra jafarian]

کتاب درون تو طلاست نوشته‌ی مسعود لعلی توسط انتشارات جیحون عرضه شده و در اختیار مخاطبان قرار گرفته است.

کتاب درون تو طلاست مناسب چه کسانی است؟
این کتاب به دوستداران کتاب‌های خودسازی و رشد شخصی توصیه می‌شود.

با مسعود لعلی بیشتر آشنا شویم
مسعود لعلی متولد 1355 در شهر مشهد است و مدرک کارشناسی ارشد خودش را در رشته‌ی روانشناسی بالینی دریافت کرده. فعالیت‌های او به نگارش کتاب‌هایی در حوزه‌ی بازاریابی، خودشناسی و ارتقای شخصی مربوط می‌شود. وی همچنین مدیریت انتشارات مهارت‌های زندگی را بر عهده دارد و به تولید محتواهای انگیزشی و همچنین سخنرانی‌هایی با موضوع راه و روش موفقیت و کسب درآمد مشغول است. از آثار منتشرشده‌ی او می‌توان به کتاب‌های «از موج تا اوج»، «شما عظیم‌تر از آنی هستید که می‌اندیشید» و «زنده‌ایم یا زندگی می‌کنیم» اشاره کرد.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[zahra jafarian]

در بخشی از کتاب درون تو طلاست: عمر کوتاه نیست، ما کوتاهی می‌کنیم 2 می‌خوانیم
می‌خواستم با آقای «رابرت کیوسک» سازنده‌ی برنامه‌ی «پدر پولدار» صحبت کنم. دائماً با دفتر او تماس می‌گرفتم، اما او و شریکش خانم «شرن لچر» تلفن‌هایم را جواب نمی‌دادند. حتی یک بار که در «فینیکس» صحبت می‌کرد، ساعت پنج صبح از فرودگاه «جان. اف. کندی» نیویورک به «فینیکس» پرواز کردم و پس از صحبتش، به پشت صح*نه رفتم و خواستم با او صحبت کنم، اما به من گفتند که او بدون قرار ملاقات، کسی را نخواهد دید. گفتم: «او حتی جواب تلفن‌های مرا نمی‌دهد.» متصدی محل به من گفت: «متأسفم حتماً نمی‌خواهد با شما صحبتی داشته باشد.»

وقتی به نیویورک بازگشتم، با خودم شرط کردم که هر روز حدود ساعت 11 به «شرون» و «رابرت» زنگ بزنم و این کار را به مدت سه ماه روزانه مانند مسواک زدن ادامه دادم تا این‌که یک روز «شرون لچر» زنگ زد و گفت که من هفته‌ی دیگر در نیویورک خواهم بود و می‌توانم برای ناهار، ملاقاتی با شما داشته باشم. گفتم: «عالی است.» او پرسید که چه رستورانی را برای ناهار پیشنهاد می‌کنم. با این‌که من همیشه ناهارم را پشت میز کارم می‌خوردم، به او رستوران «21» را که یکی از بهترین رستوران‌های نیویورک است پیشنهاد دادم و او برای ناهار در روز مشخصی با من قرار گذاشت.

روز قرار، صبح‌هنگام، به رستوران رفتم و با شخصی که رزرو میزم را انجام داده بود صحبت کردم و یک بیست‌دلاری به او دادم و از او پرسیدم که آیا ممکن است وقتی من با خانم «شرون لچر» وارد شدم، او جلو بیاید و بگوید: «سلام آقای زنکر، میز همیشگی‌تان آماده است.» او نگاهی به بیست‌دلاری انداخت و پاسخ داد: «خیر، ممکن نیست.» من دست در جیب کردم و پنج عدد بیست‌دلاری دیگر به او دادم که لبخندی زد.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان