معرفی کتاب کتاب قصه‌گو از ماریو بارگاس یوسا

[Zahra jafarian]

ماریو بارگاس یوسا، نویسنده‌ی پرافتخار اهل پرو، در کتاب قصه‌گو داستان مردی جوان و متمدن را روایت کرده که به قصد زندگی در میان بومیان ناحیه‌ی آمازون، شهر زادگاه خود و تمام تعلقات پیشینش را رها می‌کند. این اثر بی‌گمان یکی از برگ‌های زرینِ کارنامه‌ی ادبیِ مؤلف به شمار می‌رود.

درباره کتاب قصه‌گو
ماریو بارگاس یوسا، خالق کتاب قصه‌گو (The Storyteller)، در زمره‌ی نوابغ ادبیات آمریکای لاتین به شمار می‌رود. این داستان‌نویس پرآوازه و نامدار که در سال 2010 مفتخر به دریافت جایزه‌ی نوبل ادبیات شده است، در مجموعه‌ی آثار روایی خویش کوشیده تا تصویری ملموس و واقعی از زیست اجتماعی و سیاسیِ مردمان ناحیه‌ی آمریکای جنوبی ارائه دهد. داستان‌های یوسا عمدتاً قصه‌هایی تاریخی‌اند که در بطنِ حوادثی مهم و دوران‌ساز روایت می‌شوند؛ آثاری پیچیده با شخصیت‌های پرشمار، که در آن‌ها فرم و تکنیک ادبی همان اندازه چندلایه و تودرتو است، که مضمون و محتوایِ اثر.

یوسا در مقاله‌ای تحت عنوان «چرا ادبیات؟» یکی از اثراتِ مهم خواندن آثار داستانی را، اعتلای اخلاقی فرد عنوان کرده است. به زعم یوسا، ادبیات خوب، با نشان دادن آن دسته از پیوندهای عام انسانی که ما را به دیگر آدمیان متصل می‌سازد، خواننده را به غور و تأمل در نهادِ انسانی خویش وامی‌دارد، و این‌چنین، از او فردی متواضع و همدل با دیگران می‌سازد. این، عیناً همان کاری‌ست که آثار خود یوسا با مخاطب می‌کنند.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Zahra jafarian]

در کارنامه‌ی ادبی ماریو بارگاس یوسا، اثرِ درخشان کم نیست. یکی از این آثار بی‌گمان کتاب قصه‌گوست. این رمان که چاپ نخست آن به سال 1987 بازمی‌گردد، از حیث ادبی دستاوردی درخشان، و از حیث درونمایه و محتوا، رمانی به شدت خواندنی و تأمل‌برانگیز است.

داستان کتاب قصه‌گو حول محور شخصیتی به نام «شائول سوراتاس» می‌گردد. او جوانی از اهالی آمریکای جنوبی‌ست، که زادگاه خود را به سودای زندگی در میان قبایل وحشی آمازون ترک می‌کند، و در میان مردمان قبیله‌ای موسوم به ماکی‌گنگا رحل اقامت می‌افکند. او در این قبیله خود را در کسوت یک قصه‌گو به دیگران معرفی می‌کند؛ قصه‌گویی که با داستان‌های پرشماری که برای نقل کردن دارد، دل از مردان و زنانِ آمازونی، که میزبانان جدید او هستند، می‌بَرد.

داستانِ زندگی سوراتاس از زبان یکی از دوستان دوران مدرسه‌ی او روایت می‌شود؛ نویسنده‌ای پرویی، که روزی در یک گالریِ برگزارشده در شهر زیبای فلورانس، متوجه عکسی از مردمان وحشی قبایل آمازون می‌شود، و با دقت در این تصویر، سیمای دوست دوران کودکی خود، سوراتاس، را بازمی‌شناسد. پس از این واقعه، حل معمای سوراتاس و کشفِ دلیلِ سفر او از کشوری متمدن به ناحیه‌ای با مردمان بدوی، بدل به دلمشغولی اصلی راوی داستان می‌شود.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Zahra jafarian]

ماریو بارگاس یوسا در کتاب قصه‌گو به واکاوی آن دسته از تأثیرات مثبت و منفی‌ای پرداخته که سبک زندگی و ذهنیتِ برخاسته از مدرنیته، بر زیستِ مردمان پیشامدرن بر جای می‌گذارد. این اثر نیز، همچون دیگر نوشته‌های داستانی یوسا، آکنده از بینش‌های فلسفی، لحظات دراماتیک، و البته، اظهار نظرهای مناقشه‌برانگیزِ سیاسی و اجتماعی است.

کتاب قصه‌گو توسط یحیی خویی به زبان فارسی ترجمه شده و از سوی نشر چشمه در اختیار مخاطبین علاقه‌مند قرار گرفته است.

نکوداشت‌های کتاب قصه‌گو
کتاب قصه‌گو به طرز غریبی همزمان اثری روشنفکرانه، هنری و البته اخلاقی است. (The New York Times Book Review)

اثری درخشان... مختصات یک فرهنگ با جزئیات کامل در این کتاب گنجانده شده است. (Raymond Sokolov, The Wall Street Journal)

کتاب قصه‌گو رمانی جذاب و درخشان است؛ بافتی پیچیده که در آن، عنصر سیاست به طرزی هنرمندانه با نوعی سبک رواییِ دشوار در هم‌ آمیخته است. (Minneapolis Star-Tribune)

داستانی جذاب که با مهارت هرچه تمام‌تر به رشته‌ی تحریر درآمده است. (Time)

ماریو بارگاس یوسا در کتاب قصه‌گو دست خواننده را می‌گیرد و او را به فضاهایی می‌برد که در آن‌ها آدم‌های داستان، گویی در تعلیقی ابدی گرفتار آمده‌اند. (Mark Dery, The Philadelphia)

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Zahra jafarian]

کتاب قصه‌گو مناسب چه کسانی است؟
علاقه‌مندان به داستان‌ها و رمان‌های اجتماعی و طرفداران ادبیات آمریکای لاتین، دو گروه از مخاطبین اصلی کتاب قصه‌گو، اثر ماریو بارگاس یوسا، به شمار می‌روند.

با ماریو بارگاس یوسا بیشتر آشنا شویم
ماریو بارگاس یوسا (Mario Vargas Llosa) یکی از مشهورترین داستان‌نویسان حال حاضر جهان است. وی به سال 1936، در شهر آرکیپای پرو متولد شد. والدینش پنج سال پس از تولد او از یکدیگر جدا شدند. ده سال ابتدایی زندگی یوسا در بولیوی، در کنار مادر سپری شد.

بیست‌ساله بود که نویسندگی را آغاز کرد. اولین اثر مهم و شایان توجهش، یک داستان کوتاه به نام «سردسته‌ها» بود که در یکی از نشریات مطرحِ پرو چاپ شد. در همان زمان، یوسا به سرودن شعر و دیگر فعالیت‌های روشنفکرانه نیز اشتغال داشت. اگرچه علاقه‌ی اصلی‌اش همواره معطوف به ادبیات داستانی بود.

نخستین رمان ماریو بارگاس یوسا، با نام «دوران قهرمان» در سال 1963 منتشر شد. موضوع این داستان جذاب و تحسین‌شده حول محور دخالت نظامیان در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی می‌گردد. نام یوسا با این اثر خیلی زود به عنوان چهره‌ای نوظهور در ادبیات آمریکای جنوبی بر سر زبان‌ها افتاد.

دو کتاب «سور بز» و «گفتگو در کاتدرال» شناخته‌شده‌ترین آثار داستانی ماریو بارگاس یوسا به شمار می‌روند. از میان دیگر کتاب‌های مشهور یوسا می‌توان به عناوینی چون «سال‌های سگی»، «جنگ آخرالزمان»، «مرگ در آند»، «رؤیای سلت»، «قصه‌گو»، «چرا ادبیات؟»، «پای رودخانه‌ی تمز»، «روزگار سخت»، «یادداشت‌های عراق»، «هزار و یک شب» و «در ستایش نامادری» اشاره نمود.

جوایز و افتخارات ماریو بارگاس یوسا
برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات در سال 2010
برنده‌ی جایزه‌ی صلح آلمان در سال 1996
برنده‌ی جایزه‌ی ادبی سروانتس
برنده‌ی جایزه‌ی ادبی همینگوی
برنده‌ی جایزه‌ی ادبی پلانترا
عضویت در آکادمی اسپانیا
و...

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Zahra jafarian]

در بخشی از کتاب قصه‌گو می‌خوانیم
غالباً در فرصت بین دو کلاس، عادت داشتیم با‌هم به سالن بیلیاردی که زیر پله‌ها قرار داشت، برویم. بعد با‌هم در خیابان قدم می‌زدیم و من حس می‌کردم که برای او زندگی میان این مردم موهن و نفرت‌انگیز، چه‌قدر مصیبت‌بار است. مردم روی‌شان را برمی‌گرداندند یا سرِ راهش سبز می‌شدند تا خوب نگاهش کنند. خیره‌خیره، زل می‌زدند به او و به خودشان زحمت نمی‌دادند که نفرت یا تحقیری را که توی نگاه‌شان موج می‌زد، پنهان کنند. این مسئله زیاد اتفاق می‌افتاد. بزرگ‌ترها و به‌خصوص بچه‌ها، به او اشاره‌های توهین‌آمیز می‌کردند. به‌نظر نمی‌رسید که برای او خیلی اهمیت داشته باشد و بیشتر اوقات به حرکات زشت آن‌ها با شوخی پاسخ می‌داد. آن روز هم، حادثه‌ی سالن بیلیارد، خیلی باعث ت*ح*ریک او نشد، اما روی من خیلی تأثیر گذاشت، چون طبیعت من فاصله‌ی زیادی از طبیعت یک فرشته‌ی واقعی دارد.

یک م*ست، آرنج خود را روی پیشخان گذاشته بود. لحظه‌ای که چشمش به ما افتاد، تلوتلو‌خوران جلو آمد و رو‌به‌روی شائول ایستاد، دست‌ها را به کمر زد و داد زد: «حرامزاده، عجب هیولای غریبی! از کدام باغ وحش فرار کرده‌ای؟»

شائول جواب داد: «کدام را پیشنهاد می‌کنی رفیق؟ دور‌و‌بر این‌جا یکی بیشتر نیست، که آن هم البته در همین بارانکو است. اگر جرئت کنی و بپری جلو، آن وقت قفس مرا پیدا می‌کنی، هنوز درش باز است.»

شائول خودش را کنار کشید تا او بتواند عبور کند. اما مرد م*ست دستش را دراز و با انگشتانش اشاره‌ای کرد. همان واکنشی که معمولاً بچه‌ها وقت فحش دادن از خودشان نشان می‌دهند.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان