• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

معرفی کتاب کتاب لطفا پدرم باش از منصور یوسف زاده شوشتری

ساعت تک رمان

zahra jafarian

مدیریت کل سایت
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
5,190
لایک‌ها
14,154
امتیازها
143
محل سکونت
قم
وب سایت
taranehbazar.ir
کیف پول من
71,720
Points
8,574
منصور یوسف زاده شوشتری در کتاب لطفا پدرم باش داستان دختر جوانی به نام فریبا را روایت می‌کند که مرگ ناگهانی پدرش بر زندگی او تأثیری عمیق از خود بر جای می‌گذارد. اما فریبا می‌کوشد از این تجربه‌ی تلخ برای تعالی و رشد فردی خود کمک بگیرد.

درباره‌ی کتاب لطفا پدرم باش
مرگ و فقدان والدین می‌تواند در آن دسته از تجربیاتی طبقه‌بندی شود که تأثیرات عمیقی را روی ذهن و روان فرد از خود بر جای می‌گذارند. تأثیراتی که ممکن است تا پایان عمر در شکل و شمایلی متنوع با فرد همراه باشند. این تجربه می‌تواند باعث ایجاد احساس تنهایی، اندوه، اضطراب و یا حتی افسردگی شود. فریبا، شخصیت اصلی کتاب لطفا پدرم باش، دختر بیست‌وهفت ساله‌ای است که طی اتفاقی غیرمنتظره پدر خود را از دست می‌دهد. منصور یوسف زاده شوشتری در طول این کتاب شیوه‌ی مواجهه‌ی فریبا با این واقعه‌ی دردناک و ناگریز را در قالب داستانی خواندنی به رشته‌ی تحریر درآورده است.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

zahra jafarian

مدیریت کل سایت
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
5,190
لایک‌ها
14,154
امتیازها
143
محل سکونت
قم
وب سایت
taranehbazar.ir
کیف پول من
71,720
Points
8,574
با وجود رنج غیرقابل وصفی که مرگ پدر فریبا برای او به همراه دارد، او درصدد آن برمی‌آید که از خلال این تجربه به انسانی سرسخت و تاب‌آور تبدیل شود و در شخصیت خود تغییری بزرگ و اساسی به وجود بیاورد. فریبا دوران کودکی سخت و سراسر چالشی را پشت سر گذاشته است. اکنون و با وقوع این اتفاق، او از همیشه بیشتر شکننده است. اما ققنوس‌وار از خاکستر ناملایمتی‌های زندگی سر برمی‌آورد و می‌کوشد پیوندهای خود را با جهان پیرامونش بازیابد و از نو رج بزند. در همین مسیر است که او به تدریج رشته‌ی اتصال خود را با تمامی کسانی که در روان خود از آن‌ها زخمی به یادگار دارد، می‌گسلد و به شناختی تازه از خویش دست پیدا می‌کند.

انتشارات بنیاد فرهنگ زندگی دیجیتال کتاب لطفا پدرم باش را به چاپ رسانده است و اکنون نسخه‌ی الکترونیکی آن در دسترس شما قرار دارد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

zahra jafarian

مدیریت کل سایت
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
5,190
لایک‌ها
14,154
امتیازها
143
محل سکونت
قم
وب سایت
taranehbazar.ir
کیف پول من
71,720
Points
8,574
کتاب لطفا پدرم باش برای چه کسانی مناسب است؟
اگر به داستان‌های روانشناسانه علاقه دارید، خواندن کتاب لطفاً پدرم باش را به شما پیشنهاد می‌کنیم.

با منصور یوسف زاده شوشتری بیشتر آشنا شویم
منصور یوسف زاده شوشتری در سال 1338 چشم به جهان گشود. او دانش‌آموخته‌ی مکتب کارل گوستاو یونگ است و در حوزه‌های شعر، داستان و ادبیات نمایشی فعالیت‌های بسیاری را به ثمر رسانده است. او در نگارش آثار خود از آراء فکری یونگ بهره‌ی بسیاری گرفته است. از میان آثار منتشرشده‌ی منصور یوسف زاده می‌توان به عناوینی همچون «زنی که دیگر نمی‌خواست مرد باشد»، «با من سخن بگو»، «لولو خرخره» و «سفر قهرمانی مرد» اشاره کرد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

zahra jafarian

مدیریت کل سایت
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
5,190
لایک‌ها
14,154
امتیازها
143
محل سکونت
قم
وب سایت
taranehbazar.ir
کیف پول من
71,720
Points
8,574
در بخشی از کتاب لطفا پدرم باش می‌خوانیم
یک ماهی که با ماشین مرد همسایه به مدرسه می‌رفتم، بارها مورد اذیت و دستمالی پسران هم‌سرویس خودم قرار می‌گرفتم؛ ولی انگار وضعیت من در ماشین برای راننده کوچک‌ترین اهمیتی نداشت. همیشه با آدامسی که در دهانش داشت، در آینه به من لبخند و گاهی چشمک می‌زد. یک روز وقتی در اتاقم را باز کردم، دنبال من داخل اتاق آمد و در را پشت سرش بست. شانسی که آوردم آن بود که در میان جیغ و دادم، مادرم سر رسید. با کیف خود به سروروی راننده کوبید و او را از اتاق بیرون انداخت. سپس بدون آنکه مرا آرام کند، گفت: «خودتو جمع کن! نمی‌بینی که همۀ مردا شکارچی هستن؟» خودم را به آ*غ*و*ش او انداختم و گریه کردم. او سرم را بین دو دستش نگه داشت و مثل پرستارهای خشک و عبوس بیمارستان، به شیون من گوش می‌کرد تا از گریه ایستادم. این تمام حمایتی بود که می‌توانستم از او انتظار داشته باشم.

از روز بعد زودتر بیدار می‌شدم و خودم پیاده به مدرسه می‌رفتم. مادرم هیچ اعتراضی به همسایه نکرد و قضیه به فراموشی سپرده شد؛ درحالی‌که آن اتفاق در روان من به زندگی خود ادامه می‌داد. خودم را موجودی بدون قدرت و اختیار می‌دیدم که بر هیچ‌چیزی نمی‌تواند کنترل داشته باشد. پدرم از زندگی ما بیرون رفته بود؛ مادرم در زندگی من هیچ تأثیر مفیدی نداشت؛ فریبا مرا مثل مادر خودش فرض می‌کرد؛ و در خانه‌ای زندگی می‌کردیم که هرکس می‌توانست به ب*دن من دست‌درازی کند. آیا بودن پدرم در این خانه می‌توانست جلوی تعدی دیگران به من را بگیرد؟ در مورد مادرم چطور؟ شاید او را نیز مردان دوروبر اذیت می‌کردند و سکوت کرده بود! فریبا هنوز آن‌قدر بزرگ نشده بود که به‌عنوان یک طعمه دیده شود، ولی اگر یک روز او را می‌دزدیدند و برای آزادی‌اش پول می‌خواستند، چه!؟ پدرم در زندگی ما غایب بود و این غیبت به من اجازه می‌داد که دیگر او را قهرمان زندگی‌ام ندانم. به‌سمت مادرم می‌رفتم تا ر*اب*طه‌ای را که پدر از ما گرفته بود، احیا کنم؛ ولی مادر جوری با من بد رفتار می‌کرد که بیشتر حق شوهرش بود تا من. بنابراین احساس می‌کردم که مادرم مرا با پدرم همسان فرض می‌کند و خشم رو به شوهرش را سر من خالی می‌کند. با وجو این من چطور می‌توانستم بفهمم که در آینده قرار است تبدیل به زنی مثل مادرم شوم یا مردی مثل پدر!؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا