معرفی کتاب کتاب کفش تنگ: داستان کوتاه از عزیز نسین

ساعت تک رمان

Zahra jafarian

صاحب امتیاز سایت
پرسنل مدیریت
صاحب امتیاز سایت
کاربر ویژه انجمن
ادمین پورتال
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
6,547
لایک‌ها
18,508
امتیازها
143
کیف پول من
94,631
Points
10,605
کتاب کفش تنگ به قلم نویسنده‌ی مطرح ترک زبان عزیز نسین، داستانی طنزآمیز در مورد یک کفش است که مسیر زندگی دو دوست را تغییر می‌دهد. نویسنده در این داستان کوتاه، مسائل و معضلات اجتماعی را به تصویر کشیده و از ناآگاهی و جهل مردم زمانه‌اش نسبت به مسائل اجتماعی انتقاد می‌کند.

درباره کتاب کفش تنگ
عزیز نسین (Aziz Nesin) در کتاب حاضر داستان «نجدت» را روایت می‌کند که به‌همراه دوستش، به خواستگاری می‌روند. دوست نجدت که از علاقه‌ی او به دختر باخبر است قبول می‌کند که در مراسم خواستگاری همراه او باشد. اما یک مشکل وجود دارد؛ دوست نجدت باید کفشی نو برای خود تهیه کند تا آبروی هردویشان در مراسم خواستگاری حفظ شود.

در نهایت دوست نجدت با تلاش بسیار، کفشی برای خود تهیه می‌کند که اصلا اندازه‌ی پاهایش نیست و نمی‌تواند با آن‌ها یک قدم هم بردارد. اما آن‌ها تصمیم می‌گیرند با همین کفش‌ها به خواستگاری بروند. قرار بر این می‌شود که نجدت آرام در گوشه‌ای بنشیند و دوستش با شوخی و مزاح مجلس را گرم کند و از این راه، توجه خانواده‌ی عروس را جلب کنند.

اما این دو دوست هیچ تصوری ندارند که این کفش تنگ تا چه اندازه می‌تواند در سرنوشتشان تاثیرگذار باشد. با کتاب کفش تنگ باشید تا از سرانجام این طنز تلخ اجتماعی مطلع شوید. عزیز نسین در کتاب حاضر بار دیگر در قالب قصه‌ای طنزآمیز، چهره‌ی سیاه فقر و نداری را به ما نشان می‌دهد. او با قلم طنازانه مختص به خود، باورها و سنت‌های غلط اجتماعی را زیر سوال می‌برد. آداب‌ورسومی بی‌اساس که ازدواج جوانان را دشوار کرده و ظواهر را جایگزین مصلحت می‌کند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Zahra jafarian

صاحب امتیاز سایت
پرسنل مدیریت
صاحب امتیاز سایت
کاربر ویژه انجمن
ادمین پورتال
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
6,547
لایک‌ها
18,508
امتیازها
143
کیف پول من
94,631
Points
10,605
از ویژگی‌های قابل‌توجه کتاب کفش تنگ، ترجمه‌ی روان و جذاب آن است که مخاطبان فارسی‌زبان را هرچه بیشتر به معنا و مفهوم داستان نزدیک می‌کند. در واقع ترجمه‌‌ی آثار عزیز نسین توسط صمد بهرنگی را می‌توان حاصل همکاری دو نویسنده دانست که یکی اهل ایران و دیگری اهل ترکیه است و هر دو دغدغه‌ی مسائل اجتماعی را دارند.

این اثر، پیشتر همراه با برخی دیگر از داستان‌های کوتاه عزیز نسین، در کتاب «آه، ما الاغ‌ها!» به چاپ رسیده بود. کتاب پیش‌رو به کوشش نشر گیوا ارائه شده است.

کتاب کفش تنگ برای چه کسانی مناسب است؟
طرفداران داستان‌های کوتاه اجتماعی، از خواندن کتاب کفش تنگ بسیار ل*ذت خواهند برد.

با عزیز نسین بیشتر آشنا شویم
نویسنده، طنزپرداز و فعال سیاسی اهل ترکیه که قلم را در راه مبارزه با ظلم و ناآگاهی به کار می‌بست. محمد نصرت، با نام هنری عزیز نسین، از ب*ر*جسته‌ترین و مشهورترین‌ داستان‌نویسان ترک، در سال 1915 متولد شد. او پس از اینکه چندی به‌عنوان افسر مشغول به کار بود، راه نویسندگی و دنیای داستان را پیش گرفت. این نویسنده به سبب انتقادات تندی که نسبت به اوضاع نابه‌سامان اقتصاد کشورش داشت، بارها روانه‌ی زندان شد. با این‌حال، هرگز از آفرینش ادبی باز نایستاد.

شماری از آثار او «دندان‌های مردم را نشمارید»، «خانه‌ای روی مرز»، «عروس محله»، «خاطرات یک‌مرده» و... نام دارند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Zahra jafarian

صاحب امتیاز سایت
پرسنل مدیریت
صاحب امتیاز سایت
کاربر ویژه انجمن
ادمین پورتال
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
6,547
لایک‌ها
18,508
امتیازها
143
کیف پول من
94,631
Points
10,605
کسب نخل طلا در مسابقه‌ی بین‌المللی طنز کشور ایتالیا و همچنین جایزه‌ی خارپشت طلایی از کشور بلغارستان برخی از افتخارات و جوایز اوست.

در بخشی از کتاب کفش تنگ: داستان کوتاه می‌خوانیم
دو دستم را میان پاهام گذاشته بودم و به خودم می‌پیچیدم. در این وقت، محبوبه‌ی نجدت قهوه آورد. کافی بود که یک نگاه به صورت دختره بکنی و همه چیز را ول کنی و فرار کنی آن سر دنیا. خدا مرگت بده نجدت! این همه دوندگی و آه و زاری برای خاطر همین لولو خورخوره بود؟ آخر سر، نجدت موفق شد که پدر و مادر دختر را قاه‌قاه بخنداند. از شدت درد، پشتم تیر می‌کشید و چشمام برق می‌زد. نزدیک بود گریه کنم. آخرش نجدت گفت که می‌خواهد با دختر ازدواج کند. پدر دختر گفت: باشه فکرشو بکنم، بعد.

مادرش هم گفت: اگه قسمتش باشه.

بعدش از من پرسیدند: شما هم بیکارید؟

گفتم: آره!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Zahra jafarian

صاحب امتیاز سایت
پرسنل مدیریت
صاحب امتیاز سایت
کاربر ویژه انجمن
ادمین پورتال
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
6,547
لایک‌ها
18,508
امتیازها
143
کیف پول من
94,631
Points
10,605
همه‌ی حرفی که زدم این بود. از آن جا که بیرون آمدیم، نجدت با اخم و تَخم رو کرد به من و گفت: این رسم رفاقت نبود. بیچاره‌ی بدبخت!

بعد راهش را کشید و رفت. تک و تنها وسط کوچه ماندم. کنار پیاده‌رو نشستم. می‌خواستم کفش‌ها را درآورم و پا بر*ه*نه بروم. مثل این بود که کفش‌ها چسبیده بودند به پاهام و جزو بدنم شده بودند. تکان نمی‌خوردند. تو فکر این بودم که چه‌جوری به اداره خواهم رفت. دیدم چاره‌ای نیست، روی سنگ‌های پیاده‌رو دراز کشیدم و فریاد کردم: مسلمونا، کمکم کنین!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا