• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

دلنوشته آژدایِ خشکیده | لیلیِ مجنون کاربر انجمن تک رمان

ساعت تک رمان

لیلیِ مجنون

کاربر فعال ادبیات + شاعر انجمن + دلنویس انجمن
شاعر انجمن
دلنویس انجمن
کاربر فعال تالار
تاریخ ثبت‌نام
2021-07-19
نوشته‌ها
541
لایک‌ها
3,986
امتیازها
3
محل سکونت
بالِ قاصدَک.
کیف پول من
1,332
Points
116
نام اثر: آژدایِ خشکیده.
دلنویس: لیلی کاربر انجمن تک رمان
ژانر: تراژدی

مقدمه:
نمی‌‌فهمیدم درخششِ خون بود که در آن جامه‌ی سیاه مرا وادار به قهقهه زدن می‌کرد یا نگون‌بختی‌اش که بدجور توی ذوق می‌‌زد. اما پس از او خوب فهمیدم که مادر نباید بلندتر از فرزندش بخندد، و نباید دوباره مانند گذشته، بخندد! و حتی در سوزِ سپیدِ چشمانش، گرمایِ اشکی جوشان را راه بدهد. فقط باید درد شود.
درد شود و ظرف‌ها را محکم‌تر بسابد. بلکه لااقل یک چیز در این خانه، از سیاهیِ ابدی در بیاید.
آژدا: جوانه.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

آخرین ویرایش:
امضا : لیلیِ مجنون

لیلیِ مجنون

کاربر فعال ادبیات + شاعر انجمن + دلنویس انجمن
شاعر انجمن
دلنویس انجمن
کاربر فعال تالار
تاریخ ثبت‌نام
2021-07-19
نوشته‌ها
541
لایک‌ها
3,986
امتیازها
3
محل سکونت
بالِ قاصدَک.
کیف پول من
1,332
Points
116
در سرش حمام زنانه‌ای‌ست که زن‌هایش، نه غیبت می‌کنند نه جیغ و داد و همهمه...زنان ‌این‌جا فقط می‌گریند.
در سرش حمام زنانه‌ای‌ست که به قبرستان می‌ماند!
مادرانی دارد با تنی خیس و قلبی عرق کرده، مرثیه نمی‌سرایند اما جوری لالایی می‌خوانند که انگار کودکشان در بطن مرده است. به غمگینیِ معشوقه‌هایی که نامه می‌نویسند، بی‌هیچ امید و آرزویی.
کد:
در سرش حمام زنانه‌ای‌ست که زن‌هایش، نه غیبت می‌کنند نه جیغ و داد و همهمه...زنان ‌این‌جا فقط می‌گریند.
در سرش حمام زنانه‌ای‌ست که به قبرستان می‌ماند!
مادرانی دارد با تنی خیس و قلبی عرق کرده، مرثیه نمی‌سرایند اما جوری لالایی می‌خوانند که انگار کودکشان در بطن مرده است. به غمگینیِ معشوقه‌هایی که نامه می‌نویسند، بی‌هیچ امید و آرزویی.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : لیلیِ مجنون

لیلیِ مجنون

کاربر فعال ادبیات + شاعر انجمن + دلنویس انجمن
شاعر انجمن
دلنویس انجمن
کاربر فعال تالار
تاریخ ثبت‌نام
2021-07-19
نوشته‌ها
541
لایک‌ها
3,986
امتیازها
3
محل سکونت
بالِ قاصدَک.
کیف پول من
1,332
Points
116
اما جسم‌اش... جسم‌اش کجاست؟
نکند این‌جا که همگان هم‌چون او جامه‌ی عزا بر تن دارند؛ این‌جا که زیر چشم‌ها سیاه‌چاله‌هایِ ژرفی‌ست به عمقِ سه چهار شب بی‌خوابی و ل*ب‌هایشان گردابِ خون‌مردگی، قبرستان است؟
و نکند این تنِ شکننده‌ی در آغوشش، با گیسوانی به سیاهیِ شب که در تضاد با رختِ سپیدش است، کودکی هفت ساله باشد؟
کد:
اما جسم‌اش... جسم‌اش کجاست؟
نکند این‌جا که همگان هم‌چون او جامه‌ی عزا بر تن دارند؛ این‌جا که زیر چشم‌ها سیاه‌چاله‌هایِ ژرفی‌ست به عمقِ سه چهار شب بی‌خوابی و ل*ب‌هایشان گردابِ خون‌مردگی، قبرستان است؟
و نکند این تنِ شکننده‌ی در آغوشش، با گیسوانی به سیاهیِ شب که در تضاد با رختِ سپیدش است، کودکی هفت ساله باشد؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : لیلیِ مجنون

لیلیِ مجنون

کاربر فعال ادبیات + شاعر انجمن + دلنویس انجمن
شاعر انجمن
دلنویس انجمن
کاربر فعال تالار
تاریخ ثبت‌نام
2021-07-19
نوشته‌ها
541
لایک‌ها
3,986
امتیازها
3
محل سکونت
بالِ قاصدَک.
کیف پول من
1,332
Points
116
مادر ل*ب می‌فشارد تا پس از آژدایش، سکوت، تنها نغمه‌خوانِ این خانه باشد.
چند روز دیگر باید بگذرد که این د*اغ، سرد که نه، کمی قرار گیرد؟ و بگذارد لحظه‌ای خستگی‌‌اش را گوشه‌ی پارچه‌های سیاه بپیچد؟
اصلاً گناهش چه بود که باید در خفا می‌نالید؟ مگر او مادر نبود؟ مگر از قریه‌ی آدمیزادان نبود؟ مگر آن کالبد بی‌جان، که حالا معلوم نیست چند موریانه به کفنش چنگ انداخته‌اند، پاره‌ی تنش نبود؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : لیلیِ مجنون

لیلیِ مجنون

کاربر فعال ادبیات + شاعر انجمن + دلنویس انجمن
شاعر انجمن
دلنویس انجمن
کاربر فعال تالار
تاریخ ثبت‌نام
2021-07-19
نوشته‌ها
541
لایک‌ها
3,986
امتیازها
3
محل سکونت
بالِ قاصدَک.
کیف پول من
1,332
Points
116
نه، او حق نداشت فرزندش را صدا بزند!
حق نداشت به زاری بمیرد. مادر بود، باید کنار می‌رفت تا پدر و برادر عزایِ دخترش را بگیرند، باید کنار می‌رفت تا عمه‌خانم بتواند بر مزار دخترِ او به سوگ بنشیند.
چه فرقی داشت کدام مراسم است؟ اصلاً د*اغِ س*ی*نه و سردیِ رخ او، برای چه کسی مهم بود؟ در سردخانه هم باید کنار می‌رفت تا دستانِ غریبه‌ای آژدایِ سپیدپوشش را از رختِ عروس درآورد و کفن بپوشاند... .
چانه نزن! برو کنار زن، عزت را نگه دار، آبرو را نگه دار، تا کنون آن دختر، دخترِ پدر بود، اکنون نیز چنین است.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : لیلیِ مجنون

لیلیِ مجنون

کاربر فعال ادبیات + شاعر انجمن + دلنویس انجمن
شاعر انجمن
دلنویس انجمن
کاربر فعال تالار
تاریخ ثبت‌نام
2021-07-19
نوشته‌ها
541
لایک‌ها
3,986
امتیازها
3
محل سکونت
بالِ قاصدَک.
کیف پول من
1,332
Points
116
مرهم نمی‌گذارد. فقط هر یک روزی که می‌گذرد؛ نیمه شبی بی‌صدا، زخم‌هایش را می‌شمارد.
و در احاطه‌ی گزندِ زبانِ د*اغ‌دارانِ حقیقی، هر شب پنج زخم اضافه دارد.
- یک، دو، سه، چهار، هفت،نه... نه؟
چشم‌هایش چرا تار می‌دیدند؟ چرا هیچ‌چیز سر جایِ خود نبود؟
بادِ پاییزی با دستانِ سوخته‌اش بازی می‌کرد.
دستانی که از بس بر سر کوبیده بود، به گداختگی افتاده بودند و حتی پاییز هم نمی‌فهمید که او مادر است... که درد دارد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : لیلیِ مجنون
بالا