• رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

دلنوشته نامه‌هایی برای فرمانده‌ای با زلف‌های سیاه | لیلی کاربر انجمن تک رمان

ساعت تک رمان

لیلیِ مجنون

کاربر فعال ادبیات + شاعر انجمن + دلنویس انجمن
شاعر انجمن
دلنویس انجمن
کاربر فعال تالار
تاریخ ثبت‌نام
2021-07-19
نوشته‌ها
541
لایک‌ها
3,986
امتیازها
3
محل سکونت
بالِ قاصدَک.
کیف پول من
1,332
Points
116
دردت من چالِ تشنیم، حالت را بپرسم؟
به موردِ اعتمادم گفته بودم آنجا خیلی هوایت را داشته باشد،
می‌بینی؟ مثل بچه‌های کوچکی که دست به دامان زمین و آسمان می‌شوند تا مادرشان که برای مدتی از آن‌ها دور شده، چیزی‌اش نشود! همین‌قدر مضحک و البته‌ خنده‌دار شده‌ام.
قدرت تصمیم‌گیری ندارم،
و تو تمامِ حواسم، شورِ قلبم و حتی خشم‌ درونم را با خود به آن اردوگاهِ لعنتی برده‌ای.
شده‌ام کسی که هرکاری به ذهنش می‌رسد می‌کند، مبادا زنگ خطری حس کند.
شاید برای لحظه‌ای یادم رفته بود که تو با آ*غ*و*شِ باز به استقبال خطر می‌روی... .
می‌دانم که اگر بفهمی عصبی می‌شوی... مرا ببخش.
دارم سعی می‌کنم قوی باشم، سعی می‌کنم تا اگر اتفاقی در خیابان اسمِ تو را دیدم، اشک به چشمانم اثاث‌کشی نکند.
سعی می‌کنم اما می‌دانی که سخت است... .
ببینم، سرت که درد نمی‌گیرد؟ هربار یاد خنده‌های هیستریک و خونی که دندان‌های سپیدت را گلگون کرده بود می‌افتم دیوانه می‌شوم. دست خودم نیست اما صدایم خش برمی‌دارد. تو را به خدا بگو خوبی، بگذار آرام بگیرم.

لیلیِ داینی
بانه
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : لیلیِ مجنون

لیلیِ مجنون

کاربر فعال ادبیات + شاعر انجمن + دلنویس انجمن
شاعر انجمن
دلنویس انجمن
کاربر فعال تالار
تاریخ ثبت‌نام
2021-07-19
نوشته‌ها
541
لایک‌ها
3,986
امتیازها
3
محل سکونت
بالِ قاصدَک.
کیف پول من
1,332
Points
116
درود عزیزِ جانم.
زنی همین امروز درد را بلعید و لبخند زد.
زنی که می‌دانی منتظر توست... .
حالت خوب است؟ هنوز هم استواری‌ات را پوتین‌ها فریاد می‌زنند؟
من هم خوبم. البته راستش را بخواهی این خوب بودن، همان عادت به نبودنت است که از صدتا بد بودن هم منفورتر است.
هولناک نیست؟! از شدت خفگی‌هایم کم شده است.
خوف ندارد؟ دارم از احساس می‌افتم.
درواقع دارم از پا می‌افتم. کجایی؟
هیچ‌کَس نمی‌تواند مرا دوباره به خود ببخشد. کجایی؟

لیلیِ سرخ‌ات
بانه
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : لیلیِ مجنون

لیلیِ مجنون

کاربر فعال ادبیات + شاعر انجمن + دلنویس انجمن
شاعر انجمن
دلنویس انجمن
کاربر فعال تالار
تاریخ ثبت‌نام
2021-07-19
نوشته‌ها
541
لایک‌ها
3,986
امتیازها
3
محل سکونت
بالِ قاصدَک.
کیف پول من
1,332
Points
116
فدای سیگارِ گوشه‌ی لبت شوم باوان!
روزها دارند می‌روند و می‌آیند و من از جایم تکان نخورده‌ام. صدای زجه‌ی نامجو می‌آید و یادت می‌افتم. نگاهم ردِ پنجره را می‌گیرد و یادت می‌افتم. نفس‌نفس می‌زنم و یادت می‌افتم!
تنم گر می‌گیرد هربار که یاد آخرین لبخند و آخرین دوستت دارم‌هایت می‌‌افتم... .
در خواب و بیداری زمزمه کرده بودی و در خواب و بیداری رفته بودم. چه می‌دانستم می‌روی؟ چه می‌دانستم فرمانده‌ام می‌شود فرمانده‌ی آن‌همه آدم؟ اصلا چه می‌دانستم روزی باید این‌طور با عجز برایت بنویسم؟ نهایت دوری من و تو گهگاهی بود که با اخم نگاهت را می‌گرفتی و پاسخِ «کیانمهرم» را «بله» می‌دادی. چه‌کار باید بکنم با این‌ منِ احمق و بی‌خبرِ روبه‌رویم؟ تو بگو، فرقی هم بین بی‌خبر و احمق هست؟ دستم از همه‌جا بریده شده و جانم هم تکه‌تکه... .
به قولِ فرانتس:
«عزیزترین، آیا من باعث اوقات تلخیِ تو شدم؟»

لیلیِ کلیشه‌ایِ تو!
بانه
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
امضا : لیلیِ مجنون
بالا