دلنوشته خزان|آیناز کاربر تک‌رمان

[ساعت دار]

نام دلنوشته: خزان
دلنویس: آیناز
ژانر: تراژدی
مقدمه: از پنجره اتاق چشمان‌ام دوخته شده‌اند به منظره پاییزی مقابل شیشه‌های خاک‌گرفته، دیگر نه ناله‌های مستانه‌ی بل‌بل به گوش‌ام می‌رسد؛ نه درخت‌های پرشکوفه دیدگان‌ام را پر می‌کنند؛ نه بوی خوش بهار به مشام‌ام می‌رسد و کرورها نه دیگر. تنها پشت این شیشه‌های غبارگرفته تماشا می‌کنم ریزش این برگ‌های قرمز، زرد و نارنجی را، گوش می‌دهم به قارقار کلاغ‌ها در این غروب دلگیر را که با چکه‌چکه‌های قطره‌های باران بر آسفالت خیابان‌های سرد همراه شده است و استشمام می‌کنم بوی تنهایی را دراین خزان. باران بهاری طراوت می‌داد برگ گیاهان‌ را و رنگین کمان می‌بخشید به فلک، اما باران خزان بی‌رحم است.

متن مخفی: مخصوص کپیست

نام دلنوشته: خزان

دلنویس: آیناز

ژانر: تراژدی

مقدمه: از پنجره اتاق چشمان‌ام دوخته شده‌اند به منظره پاییزی مقابل شیشه‌های خاک‌گرفته، دیگر نه ناله‌های مستانه‌ی بل‌بل در تارهای صوتی‌ام می‌پیچد؛ نه درخت‌های پرشکوفه دیدگان‌ام را پر می‌کنند؛ نه بوی خوش بهار به مشام‌ام می‌رسد و کرورها نه دیگر. تنها پشت این شیشه‌های غبارگرفته تماشا می‌کنم ریزش این برگ‌های قرمز، زرد و نارنجی را، گوش می‌دهم به قارقار کلاغ‌ها در این غروب دلگیر را که با چکه‌چکه‌های قطره‌های باران بر آسفالت خیابان‌های سرد همراه شده است و استشمام می‌کنم بوی تنهایی را دراین خزان. باران بهاری طراوت می‌داد برگ گیاهان‌ را و رنگین کمان می‌بخشید به فلک، اما باران خزان بی‌رحم است.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[ساعت دار]

برگ‌های خشک و پژمرده را پراکنده‌تر می‌کند؛ با خاک‌ها طوفان آشوب‌آمیزی به پا می‌کند؛ اما در آخر آسمان را همان گونه خاکستری‌رنگ باقی می‌گذارد و برای نجات از ظلمت ناجی‌اش نمی‌شود. فروغ را به راحتی می‌گیرد از فلک، اما تاریکی را همان گونه باقی می‌گذارد. زیرک است. فروِغ آسمان را از آن خود می‌کند؛ اما برای نجات‌اش از تیرگی خود را بی‌مسئولیت نشان می‌دهد.

متن مخفی: مخصوص کپیست

برگ‌های خشک و پژمرده را پراکنده‌تر می‌کند؛ با خاک‌ها طوفان آشوب‌آمیزی به پا می‌کند؛ اما در آخر آسمان را همان گونه خاکستری‌رنگ باقی می‌گذارد و برای نجات از ظلمت ناجی‌اش نمی‌شود. فروغ را به راحتی می‌گیرد از فلک، اما تاریکی را همان گونه باقی می‌گذارد. زیرک است. فروِغ آسمان را از آن خود می‌کند؛ اما برای نجات‌اش از تیرگی خود را بی‌مسئولیت نشان می‌دهد.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[ساعت دار]

فریب می‌دهیم خویش را که مجددا باز می‌گردد بهار و فروغی می‌بخشد به این تاریکی، اما چه سود که خزان نیز روزی بازمی‌گردد. خوبی نیز مانند بدی به پایان می‌رسد‌. ما هنوز به نیمه‌ی پر لیوان دل خوش کرده‌ایم؛ درحالی که لیوان‌های تهی شکسته‌اند و دیگر لیوانی وجود ندارد. ما آن‌قدر به نیمه‌ی پر لیوان و کرورها رویای پوچ و بیهوده‌ی دیگر دل خوش کردیم که حتی یادمان نمی‌آید آخرین لیوان چه زمانی شکست.

متن مخفی: مخصوص کپیست

فریب می‌دهیم خویش را که مجددا باز می‌گردد بهار و فروغی می‌بخشد به این تاریکی، اما چه سود که خزان نیز روزی بازمی‌گردد. خوبی نیز مانند بدی به پایان می‌رسد‌. ما هنوز به نیمه‌ی پر لیوان دل خوش کرده‌ایم؛ درحالی که لیوان‌های تهی شکسته‌اند و دیگر لیوانی وجود ندارد. ما آن‌قدر به نیمه‌ی پر لیوان و کرورها رویای پوچ و بیهوده‌ی دیگر دل خوش کردیم که حتی یادمان نمی‌آید آخرین لیوان چه زمانی شکست.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[ساعت دار]

خزان هم زیبایی‌های خودش را دارد. قارقار کلاغ‌ها، دلگیری غروب‌ها و دلتنگی‌هایی که حتی خودمان هم نمی‌دانیم از کجا می‌آیند؛ به اندازه‌ی شکوفه‌های نوبهاری، چهچهه‌های خوش‌نوای بل‌بل‌ها و شادمانی‌های نزدیک سال تحویل زیباست. گویا زیبایی‌های خزان با باقی زیبایی‌ها تفاوت دارد؛ زیبایی خزان نهان است و با چشم سر نمی‌توان آن‌ها را دید. برای دیدن زیبایی‌های خزان باید کمی از ادویه عشق در چشمان‌ات بریزی و آن‌گاه تمام زیبایی‌ها آشکارا مقابل چشمان‌ات جولان می‌دهند.

متن مخفی: مخصوص کپیست

خزان هم زیبایی‌های خودش را دارد. قارقار کلاغ‌ها، دلگیری غروب‌ها و دلتنگی‌هایی که حتی خودمان هم نمی‌دانیم از کجا می‌آیند؛ به اندازه‌ی شکوفه‌های نوبهاری، چهچهه‌های خوش‌نوای بل‌بل‌ها و شادمانی‌های نزدیک سال تحویل زیباست. گویا زیبایی‌های خزان با باقی زیبایی‌ها تفاوت دارد؛ زیبایی خزان نهان است و با چشم سر نمی‌توان آن‌ها را دید. برای دیدن زیبایی‌های خزان باید کمی از ادویه عشق در چشمان‌ات بریزی و آن‌گاه تمام زیبایی‌ها آشکارا مقابل چشمان‌ات جولان می‌دهند.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[ساعت دار]

خزان را می‌توان به لبخندهای دروغین تشبیه کرد. در ظاهر رعنا و شکیل است؛ اما باطنی پر از دلتنگی و اندوه دارد. نمی‌شود در مقابل‌اش ظاهربین بود. عطر شکوفه‌های بهاری یک زیبایی درونی است که هیچ تاریکی‌ای در باطن‌اش وجود ندارد؛ اما خزان تنها ظاهر خود را حفظ کرده است؛ همانند همان لبخندهای دروغینی که هیچ‌کس نمی‌داند چه دلتنگی‌های پشت‌شان پنهان شده است.

متن مخفی: مخصوص کپیست

خزان را می‌توان به لبخندهای دروغین تشبیه کرد. در ظاهر رعنا و شکیل است؛ اما باطنی پر از دلتنگی و اندوه دارد. نمی‌شود در مقابل‌اش ظاهربین بود. عطر شکوفه‌های بهاری یک زیبایی درونی است که هیچ تاریکی‌ای در باطن‌اش وجود ندارد؛ اما خزان تنها ظاهر خود را حفظ کرده است؛ همانند همان لبخندهای دروغینی که هیچ‌کس نمی‌داند چه دلتنگی‌های پشت‌شان پنهان شده است.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[ساعت دار]

طبیعت همانند زندگی‌ است. پاییز و دلگیری‌اش به اندازه‌ی بهار و شکوفه‌هایش زیباست. حیات نیز زیبایی‌اش را به ترکیب خوشی‌ها و دشواری‌هایش مدیون است. بهار و شکوفه‌هایش با مهرگانِ برگ‌ریزان رنگ و لعاب می‌گیرد. زیبایی مطلق در طبیعت وجود ندارد؛ گویا حیات و طبیعت نظم خاص خودش را دارد. زندگی همانند یک بوم نقاشی‌ست که انسان‌ها با قلم تقدیر و سرنوشت و رنگ‌های خوشی و دشواری روی آن نقش و نگار پدید می‌آورند.

متن مخفی: مخصوص کپیست

طبیعت همانند زندگی‌ است. پاییز و دلگیری‌اش به اندازه‌ی بهار و شکوفه‌هایش زیباست. حیات نیز زیبایی‌اش را به ترکیب خوشی‌ها و دشواری‌هایش مدیون است. بهار و شکوفه‌هایش با مهرگانِ برگ‌ریزان رنگ و لعاب می‌گیرد. زیبایی مطلق در طبیعت وجود ندارد؛ گویا حیات و طبیعت نظم خاص خودش را دارد. زندگی همانند یک بوم نقاشی‌ست که انسان‌ها با قلم تقدیر و سرنوشت و رنگ‌های خوشی و دشواری روی آن نقش و نگار پدید می‌آورند.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[ساعت دار]

خزان با تاریکی‌هایش رنگ و بو گرفته است. رنگ و بوی این تاریکی‌ها از صداقت‌اش سرچشمه می‌گیرد. در این جهان نمی‌توان از هر گونه تاریکی پاک بود. پاکی و عاقبت خوش، تنها در افسانه‌ها جای دارد. در عالمی که در زندگی هر انسانی گوشه‌ای تاریک نهفته است نیکی کردن دشوار است؛ چون دیگر کسی خوبی را خارج از قصه‌ها باور ندارد. گویا تاریکی همانند یک بیماری مسری است که اعتماد بیماران‌اش را نابود می‌کند و اجازه‌ی ورود فروغ را به قلب‌شان صادر نمی‌کند.

متن مخفی: مخصوص کپیست

خزان با تاریکی‌هایش رنگ و بو گرفته است. رنگ و بوی این تاریکی‌ها از صداقت‌اش سرچشمه می‌گیرد. در این جهان نمی‌توان از هر گونه تاریکی پاک بود. پاکی و عاقبت خوش، تنها در افسانه‌ها جای دارد. در عالمی که در زندگی هر انسانی گوشه‌ای تاریک نهفته است نیکی کردن دشوار است؛ چون دیگر کسی خوبی را خارج از قصه‌ها باور ندارد. گویا تاریکی همانند یک بیماری مسری است که اعتماد بیماران‌اش را نابود می‌کند و اجازه‌ی ورود فروغ را به قلب‌شان صادر نمی‌کند.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان