• رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

بازجویی از من در اتاق جداگانه بود

  • نویسنده موضوع Diyar♡
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1
  • بازدیدها 164
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

Diyar♡

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-14
نوشته‌ها
3,012
لایک‌ها
7,947
امتیازها
243
محل سکونت
از دیار خیال
کیف پول من
19,606
Points
1,627
ناصر ابراهیمی که در دهه ۷۰ مربی پرسپولیس بود در خصوص شادی عجیبش در دربی سال ۷۹ که به جنجال کشیده شد گفت: وقتی بازی ۲ بر ۲ شد من پشتک زدم و خوشحالی کردم چون بازی خیلی حساسی بود. یادم می‌آید قبل از آن بازی مهدی هاشمی نسب به استقلال رفته بود. او قبل از جدایی اش به علی پروین گفته بود که استقلال به من ۱۲۰ میلیون تومان می‌دهد اما پرسپولیس فقط ۷۰ میلیون می‌داد. به همین خاطر به من گفت که به پول احتیاج دارد و به استقلال رفت.

در آن بازی هاشمی نسب برای استقلال گل زد و مقابل نیمکت ما خوشحالی کرد و غش کرد. وقتی بالا سر او رفتم دیدم به من می‌گوید که گل زدم. در ادامه در دقیقه ۸۸ توپ جلوی پای من در کنار خط اوت شد. علی انصاریان قصد داشت که اوت را بیندازد. به او گفتم که توپ را بلند روی سر افشین پیروانی بینداز، او هم توپ را روی سر افشین پیروانی انداخت و پیروانی هم با یک پاس فرصت خوبی برای علی کریمی ایجاد کرد و کریمی گل تساوی را زد. رئیس فدراسیون که استقلالی بود در ورزشگاه حضور داشت و من هم اول به سمت آنها دست تکان دادم و سپس پشتک زدم (با خنده). درون بازی هم درگیری‌های زیادی رخ داده بود.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

امضا : Diyar♡

Diyar♡

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-14
نوشته‌ها
3,012
لایک‌ها
7,947
امتیازها
243
محل سکونت
از دیار خیال
کیف پول من
19,606
Points
1,627
بعد از بازی چند نفر جلوی مرا گرفتند و گفتند که سوار مینی ب*و*س شوم. سوار مینی بوسی شدم که شیشه‌هایش مات بود و بیرونش مشخص نبود. سوار شدم و دیدم تعداد دیگری از بازیکنان هم هستند. ما از سربازی که در مینی ب*و*س بود پرسیدیم ما را کجا می‌برند که او هم گفت نمی‌دانم! ما ابتدا به سمت شهریار و بعد شهر ری حرکت کردیم. ساعت ۶ حرکت کردیم و ساعت ۱۱ شب حوالی مرکز شهر ما را به اداره پلیس بردند. انگار داشتند قاتل‌ها را از مینی‌ب*و*س پیاده می‌کردند.

به من گفتند که ل*خت شو اما من نپذیرفتم. همه بازیکنان ل*خت شدند و بعد به بازداشتگاه رفتند اما من ل*خت نشدم. با فرمانده‌شان تماس گرفتند و او گفت که ناصر ابراهیمی را به اتاق دیگری ببرید. پرسیدند که در بازی چه حرف‌هایی زدید اما من گفتم که این مسائل را از داور بپرسید، بعد هم پرسیدند چرا مقابل هواداران استقلال خوشحالی کرده‌ام که من هم گفتم مقابل هواداران پرسپولیس دست زده‌ام. در ادامه ساعت ۳ بامداد علی پروین و فرمانده پلیس آمدند و نهایتا ما را آزاد کردند. به خاطر آن اتفاق مرا شش ماه محروم کردند. سایر نفرات را هم به زندان قصر بردند و چهار روز در آنجا بودند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : Diyar♡
بالا