نام دلنوشته : فانوس های دروغگو
دلنویس : ECLIPSE
مقدمه:
من یک شکست خوردهام،
یک بازندهی زنده،
یک مفلوک فلک زده!
کاش میمردم قبل از اینکه طلوعم غروب کند.
کاش چشم می بستم پیش از آنکه فانوس هایم دروغگو بشوند.
راستی چه می گفتند؟
زیبا، خوشبخت، آزاد...
چه چرندیاتی!
معلوم نیست چند زن دیگر گول این غزل ها را خورده اند؟
چند نفر فکر کرده اند که از خاکستر قلبشان، گل رز خواهد رویید؟
چند نفر، احمقانه خیال کردند که این قتلگاه، رهایشان کرده است؟
نمی شود، دیگر تحمل ندارم!
باید برخیزم و بجنگم!
وقتش است که خودم را پس بگیرم.
وقتش است که بالاخره این فانوس های دروغگو را سر ببرم!
دلنویس : ECLIPSE
مقدمه:
من یک شکست خوردهام،
یک بازندهی زنده،
یک مفلوک فلک زده!
کاش میمردم قبل از اینکه طلوعم غروب کند.
کاش چشم می بستم پیش از آنکه فانوس هایم دروغگو بشوند.
راستی چه می گفتند؟
زیبا، خوشبخت، آزاد...
چه چرندیاتی!
معلوم نیست چند زن دیگر گول این غزل ها را خورده اند؟
چند نفر فکر کرده اند که از خاکستر قلبشان، گل رز خواهد رویید؟
چند نفر، احمقانه خیال کردند که این قتلگاه، رهایشان کرده است؟
نمی شود، دیگر تحمل ندارم!
باید برخیزم و بجنگم!
وقتش است که خودم را پس بگیرم.
وقتش است که بالاخره این فانوس های دروغگو را سر ببرم!
آخرین ویرایش توسط مدیر: