پسر هیزم فروش

  • نویسنده موضوع Chorrty
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1
  • بازدیدها 245
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

Chorrty

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2021-05-19
نوشته‌ها
22
لایک‌ها
61
امتیازها
13
کیف پول من
145
Points
0
#پارت1
پسر هیزم فروش.

در روزی از این روز ها پسرکی که برای کمک به پدرش که در بستر بیماری بود هر روز صبح شروع به هیزم شکستن میکرد و میفروخت.
پسربچه که نیما نام داشت و ۱۵ ساله بود،چند سال پیش مادرش را بر اثر بیماری از دست داد . پس از آن قول داد که همیشه مراقب خواهر کوچکش به اسم نرگس باشد و همیشه با فروختن هیزم دارو های پدرش را تامین میکرد.
روزی نرگس با حسرت از عروسکی زیبا با موهای طلایی صحبت میکرد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Chorrty

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2021-05-19
نوشته‌ها
22
لایک‌ها
61
امتیازها
13
کیف پول من
145
Points
0
#پارت2
آنقدر معصومانه و با حسرت میگفت که نیما دلش به حال نرگس سوخت
آن روز سعی کرد هیزم بیشتری بفروشد تا برای خواهرش، عروسک مو طلایی را بخرد،اما عروسک گرانتر از آن چیزی بود که او فکرش را میکرد و حتی پولی برایش باقی نمی ماند که داروهای پدرش را بخر!
به همین دلیل، هر روز زودتر از روزهای دیگر سر کارش می رفت.
روزها به همین روال پیش میرفت تا اینکه نیما خسته شد.
روی زمین نشست و قطرات اشکش سرازیر شدند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا