- تاریخ ثبتنام
- 2021-07-19
- نوشتهها
- 541
- لایکها
- 3,986
- امتیازها
- 3
- محل سکونت
- بالِ قاصدَک.
- کیف پول من
- 1,332
- Points
- 116
آینه بازهم به سراغش آمده بود.
او واقعاً هیولا شده بود!
هقهق امانش را برید و کمرش خم شد!
که را گول میزد؟
خودش را؟
او شکارچیای معتاد به قتل بود؛
اما مگر تقصیر خودش بود؟
شاید!
شیشه خورد میشود درمیان تکه پارههای قلبش،
بازهم یاد آنروز افتاده بود
آینه هق میزد و او از خشم، لرزیدن را خجالتزده میکرد؛ خون میرقصید در میان دستانش!
آخرین ویرایش توسط مدیر: