متروکه معرفی و نقد رمان هفت‌تیری به نام قلم| Aynaz کابر تک رمان

  • نویسنده موضوع ساعت دار
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 5
  • بازدیدها 628
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

ساعت دار

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-06
نوشته‌ها
2,276
لایک‌ها
13,073
امتیازها
243
سن
15
محل سکونت
بیشه‌ی فراموشی
کیف پول من
354
Points
472
نام رمان: هفت تیری به نام قلم
نام نویسنده رمان: آیناز
ناظر محترم: NIXЖ
ژانر رمان:هیجان‌انگیز/معمایی/جنایی
خلاصه‌ی رمان: در داستان زندگی آیناز، قدرت قلم فراتر از قدرت اسلحه تلقی می‌شد. اما در میان چین و چروک‌های دفتر زندگی او، گویی سخنی از عشق زده شده بود. اما چگونه سخن عشق، در میان دفتری از خطر و آشوب خوانده می‌شود؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ساعت دار

فاطمه تاجیکی✾

موسس سابق انجمن تک رمان
کاربر افتخاری انجمن
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2019-11-10
نوشته‌ها
1,337
لایک‌ها
21,982
امتیازها
118
سن
24
محل سکونت
قلب دخترم...
کیف پول من
6,425
Points
142
IMG_20210512_090809_236.jpg
| به نام نگارنده هستی |
نویسنده گرامی؛ شروع معرفی و نقد رمان‌تان را به شما تبریک می‌گویم.
قبل از هر چیزی تاپیک زیر را مطالعه نمایید:

به نام نگارنده هستی سلام خدمت نویسندگان عزیز زین پس با توجه به قوانین زیر نویسنده ها می توانند درخواست نقد رمان خود را بدهند. پست های رمان،فن فیکشن،رمان های درحال ترجمه شما می‌بایست بیش از 30 پست باشد. *برای نقد رمان برای کاربران VIP، رمان شما باید بیش از 26 پست باشد.* داستان کوتاه شما...​


نویسندگان عزیز توجه نمایید چنین پیام هایی اسپم محسوب می‌شوند:
_وااای چه رمان زیبایی
_کی تموم میشه پس؟
_اه از شخصیت علی بدم میاد!
و....
در صورت مشاهده از گزینه "گزارش" استفاده کنید.
در صورت مشاهده نقد تند و بی احترامی به مدیریت نقد مراجعه نمایید.
موفق باشید.
مدیریت تیم نقد
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : فاطمه تاجیکی✾

مهاجر.

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-22
نوشته‌ها
5,677
لایک‌ها
27,888
امتیازها
128
محل سکونت
مادرید
کیف پول من
30,118
Points
217

به نام حق
نویسنده‌ی عزیز و خلاق^^

خسته نباشید نویسنده عزیز؛ خوشحالم که برای نقد رمانتون اقدام کردید این نشون دهنده علاقه شما به نویسندگی هستش.
امیدوارم بتونم با نقدم به شما کمک کنم.
نام رمان:
هفت‌تیری به نام قلم، نام جالبی بود و من ابتدا قبل از این‌که رمانتون رو بخونم؛ حس کردم که امکان داره راجع‌به یه اسلحه و قلم بگه. خب کلمه‌ی هفت‌تیر "اسلحه" رو توی مغزم پررنگ کرد که ژانر جنایی توی مغزم ایجاد شد و "به نام قلم" ژانر اجتماعی رو توی حدسام قرار داد. باید بگم که نام رمانت یعنی "هفت‌تیری" به ایده‌ت می‌خورد؛ اما قسمت "به نام قلم" گنگ بود و تا این‌جایی که رمانت رو خوندم، متوجهِ فلسفه‌ی این قسمت نشدم. اسم رمانت کنجکاو کننده بود و خواننده رو ترغیب به خوندن می‌کرد. همچنین کلیشه‌ای نبود و باید بگم تا حدی، درست انتخاب کرده بودی. راجع‌به قسمت آخر هم باید بگم که فقط یه حدس توی مغزم دارم و اونم اینِ که امکان داره آیناز، یه نویسنده بشه.
خلاصه ‌ی رمان:
خلاصه‌ی رمانت، یه خلاصه‌ی سه جمله‌ای بود که با یه سوال، تموم شده. توی خلاصه‌ت راجع‌به "عشق" گفتی؛ اما ژانر رمانت "عاشقانه" نبوده و این، یکم خلل ایجاد می‌کنه نویسنده‌ی عزیز. خلاصه‌ی رمان اگه که هم کنجکاو کننده باشه و هم اطلاعات بده، جذاب‌تر میشه. سوال‌هایی که توی مغز من پررنگ شد:
- عشق، توی زندگی آیناز چه جوری جولون می‌ده؟
متاسفانه فقط یه سوال پررنگ شد و خب من حس کردم که تا حدودی قراره ایده کلیشه‌ای بشه-( اطلاعاتی که می‌داد هم این بود که زندگی آیناز، هیجان داره و خطرناکه. باید بگم شیبِ ملایم و تعادل بین مرموز بودن و اطلاعات دادن، رعایت نشده انگار. می‌تونی با اطلاعات دادنِ بیشتر و نقطه‌ی بزرگی که قطعا کنجکاو می‌کنه خواننده رو، خلاصه‌ت رو جذاب‌تر کنی. یه مثال کوتاه می‌زنم:
"آیناز، دختریه که به‌خاطر یه اتفاق‌ رعب‌انگیز، تغییر کرده و الان گیر افتاده بین یه دنیای پر از اسلحه، آشوب، فرار و تعقیب!" این یه مثال کوتاهه و الان هم اطلاعات داده راجع‌به آیناز و هم سوالی رو پررنگ کرده. فقط یه خط رو مثال زدم. پیشنهاد می‌کنم که خلاصه‌ت رو جذاب‌تر کنی؛ طبق مثال.

جلد:
جلد رمانت، تصویر یه شخصیه که اسلحه گرفته و رنگ‌بندی‌های قرمز همراه رنگ سفید، به جلد زینت داده. با رنگ قرمز، ژانر جنایی و هیجانی پررنگ شده و باید گفت که با اون قلم که پس زمینه‌ی تصویر شده، به اسم بیشتر زینت داده.

شروع:
شروع رمانت از کشتن یه آدم بود اون هم به‌خاطر علاقه‌ی شخصیِ آیناز به ساعت دوازده! باید بگم که شروعت نسبتا خوب بود و کلیشه‌ای نبود؛ اما یکم مبهم بود. این‌که توی چه موقعیت قراره داره و دقیقا داره چی‌کار می‌کنه، تند توضیح داده شده و این به شروع لطمه زده متاسفانه. پیشنهاد می‌کنم که بیشتر به حرکات و موقعیتی که شخصیت توی اون گیر افتاده، بپردازی تا شروعت جذاب‌تر بشه و خواننده بفهمه که شخصیت دقیقا داره چی کار می‌کنه. مثلا وقتی که به اون مرد حمله کرد، دقیقا کجا قرار داشت. ساعت کجا بود و این‌که چند نفر تونستن قتلش رو ببینن. قتلش توی عموم بوده یا توی کوچه‌ی کم رفت و آمد؟

سیر داستان:
تا جایی که من رمانت رو خوندم، سیر رمان یکم تند بوده. اگه که سیر تند باشه، خواننده از رمان زده میشه هرچقدر هم که ایده‌ش نایاب باشه، از یه رمان که اتفاقات تند بوده، خسته میشه. متاسفانه رمانِ تو هم این شکلی بود؛ اما تو می‌تونی جذابش کنی. پیشنهاد می‌کنم که به اتفاقات بال و پر بدی. چه وقتی که آیناز یکی رو کشت، چه وقتی که دیوید تهدیدش کرد، چه وقتی که رفتن موادها رو ببرن مکزیک و چه وقتی که کاراگاه اومد و... . ترجیحا اگه زود به زود، نپری به موضوع بعدی؛ سیرت مسیر ملایم خودش رو پیدا می‌کنه. ^^

دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها:
دیالوگ‌هات نسبتا از تعداد مونولوگ‌ها بیشتر بود و گاهی اوقات هم خسته کننده میشد متاسفانه. روند محوری داشت و مابینش به مونولوگ‌ها بها نمی‌دادی. دیالوگ‌ها، نمی‌تونستند آن‌چنان قوی باشن؛ اما توی یه موقعیت‌هایی طبق ویژگی شخصیت‌ها، خوب نوشته می‌شد که این خیلی جذاب بود. اما بعدش، خشک می‌شدن و آن‌چنان جذاب نمی‌شدن. پیشنهاد می‌کنم که با توجه به شخصیت‌ها، دیالوگ‌ها رو طراحی کنی و سعی کنی که دیالوگ‌ها از حالت محور بیرون بکشی. مونولوگ‌ها هم، نسبتا خوب بودن؛ اما با تعداد دیالوگ‌ها نابرابر بودن.

علامت‌ها و اشتباهات نگارشی:
اول رمان، از علامت تعجب یکن زیاد استفاده کرده بودی که اگه فقط مواقعی که طعنه می‌زنند یا چیز خیلی عجیب و یا احساسیه، استفاده کنی بهتر میشه^^.
چندتا املای غ*لط داشتی مثل:
رغم❎ رقم✅
طفره❎ تفره✅
ملیون❎ میلیون✅
یخرده ❎یه‌خرده✅
و چندجا اشتباه تایپی داشتی، مثل:
آمده❎ آماده ✅ (این‌جا برای وقتی بود که کارکتر گفت همه‌چیز آماده‌ست و بریم به کشتی و... )
موها❎ موهای✅

توصیفات:
توصیف لباس:
توصیف لباست نسبتا خوب بود؛ اما یکم یهویی به خواننده تزریق می‌کردی و تقریبا خواننده یادش می‌رفت. اگه که به طور مثال، ذره ذره به رمان تزریق کنی؛ بهتر میشه. مثال:
کلافه به لباس قرمزرنگش اشاره کردم و با پوزخند، بی‌توجه به حرفش گفتم:
- گرمت نمیشه؟ خیلی تنگه! واسه این‌که ک*م*ر‌ باریکت رو به رخ بکشی، چطور می‌تونی گرما رو تحمل کنی؟
به شال حریری که برروی گر‌دنش افتاده بود، چنگی زد.

از این متن متوجه شدیم که یه شال حر‌یر داشته و لباس قرمز رنگی که خیلی تنگ بوده.

توصیف چهره:
متاسفانه توصیف چهره‌ت هم شبیه توصیف لباس بود و فقط من یادمه که چشم‌های بابای آیناز عسلیه اگه اشتباه نکنم. تو یه بار چشم‌های سبز دیوید رو توصیف کردی؛ اما بعدش از چشم‌هاش نگفتی و این باعث شد خواننده زیاد یادش نمونه. از صورت شخصیت‌ها، اعم از مکمل و اصلی، هیچ‌کدوم چیز زیادی توی حافظه‌ی خواننده نمی‌موند. بهتره که بعد از چند پارت، دوباره یاد آوری کنی.

توصیف مکان:
توصیف مکانت نسبتا خوب بود؛ اما باز هم به طور کلی تند توصیف شده و خواننده چیزی یادش نمی‌مونه. یه مثال کوتاه می‌زنم:
کف پاهام، پارکت‌های مشکی رنگ رو ل*مس ‌کرد و من از سرماش یخ ‌بستم. کلافه چشم چرخوندم و چشم‌هام روی سقف پر از آینه، قفل شد. با صدای اون که من رو خطاب می‌کرد به خودم اومدم و گفتم:
- یه خونه‌ی کوچیک و یه سقف پر از آینه؟ توی این قوطی کبریت که به زور یه کاناپه زیتونی و ت*خت خو*اب، آوردی؛ چطور این سقف رو درست کردی؟

از این متن، متوجه شدیم که خونه کوچیکه و حتی اتاق هم نداره. سقفش آینه‌کاری شده و پارکت‌های مشکی‌ای داره. یه کاناپه زیتونی‌رنگ هم داره.

حس آمیزی:
خب دوست عزیز، حس آمیزی رمانت نسبتا ضعیف بود و زیاد قلب خواننده رو قلقلک نمی‌داد. معمولا سریع ازش رد می‌شدی و اون‌قدر خواننده از حس شخصیت اصلی و یا حتی مکمل هم متوجه نمی‌شد که چی به چیه. مثلا اون شب که آیناز گریه کرد، می‌تونستی اون‌قدر دلیل براش بنویسی تا خواننده حس کنه که منطقیه و بغض کنه. یا وقتی که خوش‌حاله. از روی حرکاتش و احساسش بنویسی که خواننده هم ناخودآگاه خوش‌حال بشه.

نثر:
نثر رمانت محاوره بود (هم دیالوگ و هم مونولوگ) که شکست نویسی‌ای دیده نشد؛ اما جملات به صورتی خشک و بی‌روح بودن. تو می‌تونی با استفاده از کلمات وسیع‌تری، جملات رو از حالت سردی بیرون بیاری و جذابش کنی تا نثر رمان، خواننده رو زده نکنه.^^

زاویه دید:
زاویه دید رمانت، شخص اول بود و شخصیت اصلی. با توجه به ژانر که هیجانی، معمایی و جناییه انتخاب درستی کردی‌. اگر که زاویه دید دیگه‌ای رو انتخاب می‌کردی، ژانر معمایی تازگیش رو از دست می‌داد و دیگه معما فقط برای شخصیت اصلی بود و خواننده‌ها متوجه‌ش بودن؛ پس انتخاب هوشمندانه‌ای بود^^

شخصیت پردازی:
متاسفانه شخصیت پردازی‌ت متوسط بود. فقط به شخصیت آیناز پرداخته شده بود که بی‌روح و سرده. شخصیت پردازی فقط پرداختن به چهره و یا فقط پرداختن به سن و شغلشون و ویژگی‌هاشون نیست. بلکه کل‌شون هست. خب، شخصیت‌ها ناگهانی وارد شدن و هیچ پیش زمینه‌ای نبود. یهویی آلیس و رابرت و دنیز و اکیپشون اومدن. خب قطعا گفته شده بود که یه باندن؛ ولی اطلاعات زیادی در دسترس نبود. حتی این‌که آنا هم خواهر‌ِ آینازه هم پارت‌های بعدی گفته شده بود. از سن آیناز چیزی مشخص نبود و معلوم نشد کاترین کیه. پیشنهاد می‌کنم به تمام شخصیت‌ها بپردازی^^

باور پذیری:
باور پذیری‌ت، متاسفانه به خاطر سیر تند و حس آمیزیِ متوسط، ضعیف شد. یعنی این‌که چون اتفاقات زود افتادن و همه‌چیز سریع بود؛ مصنوعی شده بود و خواننده نمی‌تونست باور کنه که واقعیه. این‌که دیوید اون نقشه رو کشید و بعد هم آنا رو خواست یا ماشین خ*را*ب شد و یا اون رفت خونه‌ی رانندش و... همشون، چون روی دور تند بودن؛ باورپذیریش خدشه دار شد. حتی این‌که چطور اون مرد، زنده موند هم قابل باور نبود تا حدودی.

ژانرهای انتخابی:
ژانرهای انتخابی‌ت "هیجان‌انگیز، جنایی، معمایی" هست که فقط ژانر جنایی زیاد بهش پرداخته شده و حداقل تا الان اتفاق هیجانی‌ای برای شخصیت اصلی نیفتاده و یا اگه گفته، پررنگ نبوده. ژانر معمایی هم سوالات زیادی خواننده رو درگیر نکرده و بهتره پررنگ‌تر بشه^^

ایده:
ایده‌ی رمانت، کلیشه‌ای نبوده و تقریبا ایده‌ی خوب و جالبیه. یه دختر که رئیس بانده و طی یه حادثه‌ای پدرش رو از دست داده. بعدش هم قاتل باباش جلوش پدید میاد و اون اذیت میشه. تا الان یه همچین چیزی رو متوجه شدم و تقریبا خوب بوده.

نتیجه گیری:

نویسنده عزیز با توجه به ایراداتی که گفتم این ایرادات باعث شده قلمتون کمی ضعیف جلوه داده بشه چه بسا که با پرداختن به مشکلاتی که گفتم و رفع این مشکلات این مشکل قلم‌تون هم حل میشه و رمانتون عالی‌تر میشه.
خوش حالم که نقد اثرتون رو به ما سپردید. امیدوارم که نقدم، موثر باشه. شما، رمان جذابی داشتید و نویسنده‌ی خوش‌ذوقی هستید^^
«متشکرم بابت همراهی‌تون تا پایان نقد»
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

ساعت دار

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-06
نوشته‌ها
2,276
لایک‌ها
13,073
امتیازها
243
سن
15
محل سکونت
بیشه‌ی فراموشی
کیف پول من
354
Points
472
ممنون عزیزم از نقدت. درباره‌ی اسم درست حدس روی بله نویسنده می‌شه آخر داستان و کل این داستان رو می‌نویسه
شروع و خلاصه رو سعی می‌کنم بهتر کنم اما در مورد شروع اشاره شده بود ساعت دوازده هست. از هجوم مردم هم معلوم بود جای پرجمعیتیه.ب
درباره‌ی ژانر‌ها درباره‌‌ی ژانر معمایی یه دفاع دارم. آیناز توی رمان از یه اتفاق بد و یه خاطره‌ ی بد حرف میزد که تا اینجا این همه بوده و بعداز حل شدنش معما‌های دیگه هم درست می‌شه.
درباره باورپذیری زنده موندن اون مرد معمایی هست که در پار‌ت‌های بعد بهش جواب داده می‌شه.
درباره سن آیناز خواننده می‌تونه بفهمه وقتی هفت سالش بوده و بیست و سه سال پیش پدرش رو از دست داده سی سالشه با این حال بهش اشاره می‌کنم.و کاترین رو هم اشاره می‌کنم کیه.نکات کاملا به جایی بود.
درباره حس آمیزی و توصیفات کاملا با شما موافقم و درستش می‌کنم.
اما در توصیف چهره می‌شه گفت با شما مخالفم. من از چهره‌ی آلیس و آنا و آیناز و دیوید گرفته تا دختر‌هایی که اون روز به عنوان جاسوس گرفته بودن رو توصیف کردم. اما در مورد نوع توصیف با شما موافقم و اصلاحش می‌کنم.
در مورد سیر درست می‌گید. کمی نا متعادل بود و سعی می‌کنم تعادلش رو برگردونم.
این جواب من بود درباره‌ی نقدت عزیزم🌹
ممنون از نقد زیبات
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ساعت دار

مهاجر.

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-22
نوشته‌ها
5,677
لایک‌ها
27,888
امتیازها
128
محل سکونت
مادرید
کیف پول من
30,118
Points
217
ممنون عزیزم از نقدت. درباره‌ی اسم درست حدس روی بله نویسنده می‌شه آخر داستان و کل این داستان رو می‌نویسه
شروع و خلاصه رو سعی می‌کنم بهتر کنم اما در مورد شروع اشاره شده بود ساعت دوازده هست. از هجوم مردم هم معلوم بود جای پرجمعیتیه.ب
درباره‌ی ژانر‌ها درباره‌‌ی ژانر معمایی یه دفاع دارم. آیناز توی رمان از یه اتفاق بد و یه خاطره‌ ی بد حرف میزد که تا اینجا این همه بوده و بعداز حل شدنش معما‌های دیگه هم درست می‌شه.
درباره باورپذیری زنده موندن اون مرد معمایی هست که در پار‌ت‌های بعد بهش جواب داده می‌شه.
درباره سن آیناز خواننده می‌تونه بفهمه وقتی هفت سالش بوده و بیست و سه سال پیش پدرش رو از دست داده سی سالشه با این حال بهش اشاره می‌کنم.و کاترین رو هم اشاره می‌کنم کیه.نکات کاملا به جایی بود.
درباره حس آمیزی و توصیفات کاملا با شما موافقم و درستش می‌کنم.
اما در توصیف چهره می‌شه گفت با شما مخالفم. من از چهره‌ی آلیس و آنا و آیناز و دیوید گرفته تا دختر‌هایی که اون روز به عنوان جاسوس گرفته بودن رو توصیف کردم. اما در مورد نوع توصیف با شما موافقم و اصلاحش می‌کنم.
در مورد سیر درست می‌گید. کمی نا متعادل بود و سعی می‌کنم تعادلش رو برگردونم.
این جواب من بود درباره‌ی نقدت عزیزم🌹
ممنون از نقد زیبات
متشکرم عزیزم🤩👨🏼‍🦯 و جواب من راجع‌به دفاعت از ژانر معمایی اینه که، من گفتم "ژانر معمایی هم سوالات زیادی خواننده رو درگیر نکرده و بهتره پررنگ‌تر بشه^^" پس به‌طور کلی چی میشه؟ یعنی سوال بوده؛ ولی درگیر نکرده که اگه پررنگ بشه؛ جذاب‌تر میشه.
راجع‌به توصیفات چهره هم، گفتم که مثل توصیف لباس بوده. گفتی ولی توی ذهن خواننده نمونده👨🏼‍🦯
راجع‌به شروع، پر جمعیته؛ اما خیلی کم توی ذهن خواننده می‌مونه. به‌خاطر همین گفتم بهتره بگی دقیقا کجاست.
موفق باشی نویسنده‌ی خوش‌ذوق🤩💜
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

مهاجر.

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-22
نوشته‌ها
5,677
لایک‌ها
27,888
امتیازها
128
محل سکونت
مادرید
کیف پول من
30,118
Points
217
نویسنده‌ی عزیز؛ با توجه به رمان‌ و نقد، به شما 21 روز فرصت داده شد برای ویرایش رمان‌تون.
تاریخ تقریبی پایان ویرایش:
۱۸ مرداد ۱۴۰۰
اگر که مشکلی با زمان ویرایش دارید به پی‌وی مدیر تالار نقد مراجعه کنید.
موفق باشید🌸
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا