ضمیرِ دیوانه | آشوب کاربر انجمن تک رمان

  • نویسنده موضوع "ASHOB"
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3
  • بازدیدها 255
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

"ASHOB"

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-16
نوشته‌ها
2,920
لایک‌ها
24,556
امتیازها
88
محل سکونت
زیر آوار آسمان 🌪️
کیف پول من
7,839
Points
19
"به نام خالق لبخند"

نام:

ضمیرِ دیوانه
ژانر:
اجتماعی- تراژدی
نویسنده:
آشوب آریامنش
مقدمه:
از ژرفای حنجره‌های فرسوده، فریادی بر می‌آید؛ فریادی غبار آلود!
فریادی که آکنده است از در‌د و رنج و زخم های خو‌ن آلود!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : "ASHOB"

"ASHOB"

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-16
نوشته‌ها
2,920
لایک‌ها
24,556
امتیازها
88
محل سکونت
زیر آوار آسمان 🌪️
کیف پول من
7,839
Points
19
امشب بیدار بخواب!
مبادا که در خوابت، دستی بهار را از شاخه‌ی زندگی‌ات بچیند!
هشیار بمان که رهگذری زیر پا دلخوشی‌هایت را لگد مال نکند!
به هوش باش که حضور منحوسی آرامش‌ات را نخراشد و خنجر خون آلودی روح‌ات را جریحه دار نکند.
هیچ غارتگری برای ربودن لبخندت و هیچ نشتری برای آزردن تن‌ات اجازه نخواهد خواست!
گوش به زنگ باش؛ صدای پای تاریکی را می‌شنوی؟ وقت خواب است اما تو؛ بیدار بخواب.
و بدان همیشه خزان، یک قدم نزدیک‌تر از بهار است!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : "ASHOB"

"ASHOB"

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-16
نوشته‌ها
2,920
لایک‌ها
24,556
امتیازها
88
محل سکونت
زیر آوار آسمان 🌪️
کیف پول من
7,839
Points
19
گاهی باید نیمی از وجودت را زنده به گور کنی!
آن تکه از مغزت که هیاهو به پا می‌کند را خاموش کن.
آن قسمتِ بی‌خود قلب‌ات که حضورش دردسر است و بس، باید دور انداحته شود.
صدای آن ندای درونی که سرت را پر می‌کند و در گوش‌ات زنگ می‌زند باید بریده شود.
گاهی باید بی‌رحم شوی؛ دست به قتل بزنی، قتل پاره‌ای از وجودت.
همان نیمه‌ای که چشمان‌ات را رو به ویرانی جهان می‌گشاید و می‌گوید: ببین! این است جهان تباهی که در آن زندگی می‌کنی!
نفس‌اش را ببر، پیش از این که تمام‌ات تباه شود.
"هرکه درک‌اش بیش، دردش بیشتر"
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : "ASHOB"

"ASHOB"

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-16
نوشته‌ها
2,920
لایک‌ها
24,556
امتیازها
88
محل سکونت
زیر آوار آسمان 🌪️
کیف پول من
7,839
Points
19
از یک روزی به بعد، دیگر "بزرگ" نمی‌شویم.
همان کودک یا نوجوان می‌مانیم؛ اما از همان لحظه به بعد آهسته آهسته، روز به روز، تکه‌ای از خودمان را گم می‌کنیم.
یک روز شادی را، و از فردای همان روز تنها لبخندی پوچ بر ل*ب می‌نشانیم.
یک روز آرامش را، و از فردای همان روز تظاهر به آرام بودن را می‌آموزیم.
یک روز امید را، و از فردا همان روز بی‌هدف تنها به جلو قدم بر می‌داریم.
و در نهایت، کالبدی تهی می‌ماند و کودکانی گم شده، که جسم به جا مانده از آنها بالغ شده است؛ و جهانمان پر می‌شود از جسم‌های خالی، با عادت‌هایی شبیه به هم.
یک روز خودمان را نیز گم می‌کنیم، و در همان لحظه خواهیم مرد، بدون این که نفسمان قطع شود.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
امضا : "ASHOB"
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا