رجعت، بازگشت دولت است، نه اشخاص
همان گونه که اشاره شد، رجعت از نظر گروه اندکی از شیعیان متقدم، عبارت است از بازگشت دولت و قدرت آل محمد (ص) در زمان ظهور حضرت قائم (ع) نه بازگشت اعیان و اشخاص امامان (ع). با این توضیح که هنگام ظهور حضرت مهدی (عج) گستره دولت و قدرت او سراسر عالم را فراگرفته، عدالت واقعی که امامان پیشین، هماره در صدد تحقق بخشیدن آن بوده اند، در زمان ظهور آن حضرت محقق خواهد شد و چون چنین قدرت و دولتی مورد خواست و تمنای همه ائمه معصوم (ع) و از جمله، حضرت مهدی (عج) بوده است، می توان آن را دولت همه اهل بیت نامید. بدین ترتیب، مراد از رجعت، بازگشت قدرت، دولت و سیطره اهل بیت(ع) خواهد بود، نه بازگشت اشخاص و اعیان ائمه (ع).(18)
2ـ رجعت یا بازگشت دوباره ائمه معصوم (ع) به دنیا
رویکرد رایج در مسئله رجعت که اکثر شیعیان بدان باورند، رجعت به معنای بازگشت اعیان و اشخاص حضرات معصومان (ع) و بعضی از پیروان و دشمنان آنان، هنگام ظهور حضرت مهدی(عج) یا پس از آن به دنیاست. براساس این دیدگاه، ائمه معصوم شیعه بازمی گردند و زمام امور جهان را به دست گرفته، سالیان سال، حکومت می کنند و نیز برخی از دشمنان بدکردار آنها به دنیا برگردانده می شوند تا به کیفر پاره ای از اعمال ننگین خویش در این دنیا برسند.
کسانی که با آثار و افکار اندیشمندان شیعه در گذشته و حال، اندک آشنایی دارند، به خوبی می دانند که رجعت به معنای یادشده، در طول تاریخ، از عقاید مسلّم اکثر شیعیان بوده و جز گروهی اندک، کسی با آن مخالفت نکرده است.
جایگاه رجعت در اعتقادات شیعه
اعتقاد به رجعت از باورهای مسلم و تردیدناپذیر شیعه است؛ تا بدانجا که پیروی مذهب تشیع و اعتقاد به رجعت متلازم یکدیگر بوده و برخی از یاران و پرورش یافتگان مکتب «اهل بیت» با همین صفت معرفی شده اند، و خرده گیران بر شیعه نیز همین اعتقاد را وسیله نکوهش و مخالفت خویش قرار داده اند.
اعتقاد به رجعت و بازگشت نخبگان امّت، پیش از قیامت، به دنیا، از ویژگی خاصی برخوردار است و در منابع اسلامی اهمیت آن با بیانات گوناگونی مطرح شده است. در برخی روایات روز رجعت را یکی از روزهای الهی که عظمت و قدرت الهی در آن متجلی خواهد شد، برشمرده اند. امام باقر (ع) می فرماید: «ا
یام الله عزو جل ثلاثة یوم یقوم القائم و یوم الکرة و یوم القیامة»(19) روزهای خدا سه روز است؛ روزی که قائم (عج) قیام می کند و روز رجعت و روز قیامت.
منظور از «ایام الله؛ روزهای خدا چیست؟»
علامه طباطبائی دراین باره می فرماید: «این که ایام خاصی به خدا نسبت داده می شود با این که همه روزها متعلق به خداست، نکته اش این است که در آن روزهای خاص، امر خدا چنان ظهوری می یابد که برای هیچ کس دیگری این ظهور پیدا نمی شود. مثل مرگ در آن موقعی که تمام اسباب دنیوی از تاثیرگذاری می افتد و قدرت و عظمت الهی ظهور و بروز می کند. ایشان در ادامه احتمال دیگری را در تفسیر «ایام الله» بیان می کند که ممکن است مقصود این باشد که نعمتهای الهی در آن روز ظهور خاصی می یابند، که آن ظهور برای غیر او نخواهد بود، مثل روز نجات حضرت ابراهیم (ع) از آتش.
پس منظور از «ایام الله» روزهایی است که امر الهی اعم ازنعمت یا نقمت، عزت و ذلت ظهور تامّ می یابد.»(20)
در حدیثی از امام صادق (ع)، عدم ایمان به رجعت، همسنگ و هموزن انکار ایشان قرار داده شده و کسانی را که به این موضوع اعتقاد ندارند، خارج از دایره «امامت و ولایت» معرفی فرموده اند: «ل
یس منا من لم یؤمن بکرتنا و لم یستحل متعتنا؛ از ما نیست کسی که ایمان به رجعت نداشته باشد....»(21)
آن حضرت در حدیث دیگری، یکی از شرایط ایمان را اعتقاد به رجعت برشمرده و می فرمایند: «م
ن اقرّ بسبعة اشیاء، فهو مؤمن و ذکر منها الایمان بالرجعة»(22) هر کس به هفت چیز اعتقاد داشته باشد، مؤمن است، و در میان آن هفت چیز ایمان به رجعت را ذکر فرمودند. لازمه چنین سخنی آن است که ایمان کامل زمانی حاصل می شود که علاوه بر اعتقاد به توحید و...، اعتقاد به رجعت نیز وجود داشته باشد. بر این اساس بر هر شیعه ای این اعتقاد ضروری است، از سوی دیگر این امید را در دل خویش زنده نگه می دارد که اگر پیش از ظهور منجی عالم بشریت از دنیا برود خداوند وی را برای نصرت دین خویش و درک لقای آن حضرت ، به دنیا برمی گرداند.
حال پرسشی که در اینجا مطرح می شود این است که: آیا اعتقاد به رجعت از منظر تشیّع، از اصول دین است یا اصول مذهب، و یا هیچ کدام، بلکه از ضروریات مذهب شیعه به شمار می رود؟
برخی از محققان و نویسندگان معاصر آن را از اصول مذهب تشیّع(23) و عده ای از ضروریات آن (اصول دین) می دانند(24) و عده ای نیز بر این باورند که اعتقاد به رجعت، نه از اصول مذهب و نه از ضروریات آن، بلکه از اموری است که نزد اکثر شیعیان، پذیرفته شده است.(25)
قبل از پاسخ به این پرسش، ضروری می نماید که ابتداء مفهوم و تصویر روشنی از دو واژه «اصول دین» و «اصول مذهب» به دست آوریم تا بهتر بتوانیم به پاسخ سؤال یادشده بپردازیم.
همان طور که می دانیم، دین در یک تقسیم بندی به اصول دین و فروع دین تقسیم می شود و منظور از اصول دین، در این تقسیم،
هرگونه اعتقاد معتبر دینی است که مربوط به بینش و شناخت خدا و جهان و انسان می شود، و فروع دین، همان احکام عملی است که وظایف فردی و اجتماعی پیروان آن دین را بیان می کند. به عبارت دیگر منظور از اصول دین، اساسی ترین و زیربنایی ترین امور اعتقادی است، در مقابل سایر امور اعتقادی که نسبت به آنها جنبه تبعی و فرعی دارند، آن اصول عبارتند از: توحید ، نبوت و معاد که ادیان الهی در سه اصل فوق مشترکند که این اصول در حقیقت پاسخی به روشنترین سؤالات فکری انسانند. و طبیعی است که انکار هر یک از این سه اصل، موجب خروج از دین و اثبات کفر است.
امّا اصول مذهب: عبارت از این است که گاهی پیروان یک مکتب که در اصول بنیادی دین با یکدیگر مشترکند، برداشتها و تلقیات مختلفی از دستورات و پیامهای دینی دارند، که موجب پیدایش روشهای مختلفی در دین می شود. این برداشتها و طرز تفکر خاص از مکتب با حفظ اصول و وجوه اشتراک را اصول مذهب می گویند. عدم اعتقاد به این اصول موجب خروج از دین نمی شود، بلکه موجب خروج از آن طرز تفکر و برداشت خاص می شود، مثل اعتقاد به عدل و امامت، که عدل از امور اعتقادی تابع توحید و امامت تابع نبوت است. از این رو، می بینیم مذاهب مختلفی پدید آمده، همچون شیعه و سنّی که هر کدام طرز تفکر خاصی نسبت به امامت دارند.
اعتقاد به رجعت از اصول دین نیست و معتقد نبودن به آن هم موجب کفر و خروج از دین نیست، بلکه از اصول مذهب امامیه است؛ به طوری که اعتقاد به اصل رجعت گروهی از مؤمنان و کافران، به دنیا پیش از قیامت، ضروری است. هر چند که باور داشتن جزئیات مسائلی که در رجعت اتفاق می افتد لازم و ضروری نیست.
در سخنان بسیاری از اندیشمندان کلامی، رجعت به عنوان یک امر اعتقادی مطرح شده، به طوری که اعتقاد به آن را ضروری شمرده اند، به عنوان نمونه: مرحوم شبّر می فرماید: «پس اعتقاد به اصل رجعت به طور اجمالی واجب است... هر چند که تفاصیل آن موکول به ائمه اهل البیت می شود.»(26)
نکته شایان توجّه این است که مطالب یادشده مبنی بر ضرورت اعتقاد به رجعت، بدان معنی نیست که از دیدگاه عقاید شیعی، اصل رجعت در شمار اصول دین بوده و همپایه اعتقاد به توحید، نبوت و معاد می باشد؛ بلکه بسان بسیاری از ضروریات دینی یا رویدادهای تاریخی انکارناپذیر، از مسلمات قطعی محسوب می گردد. به عنوان مثال: همه مسلمانان باور دارند که جنگ بدر، نخستین غزوه ای بود که بین مسلمانان و مشرکان مکّه در سال دوم هجرت به وقوع پیوست... اما قطعیّت چنین حادثه ای و اعتقاد به وقوع آن در زمره اصول عقاید اسلامی به شمار نمی آید. و با این همه، کسی ازمسلمانان را نیز یارای انکار آن نیست.
بنابراین، «شیعه در عین اعتقاد به رجعت که آن را از مکتب ائمه اهلبیت (ع) گرفته است، منکران رجعت را کافر نمی شمرد، زیرا رجعت از ضروریات مذهب شیعه است، نه از ضروریات اسلام؛ ازاین رو، رشته اخوت اسلامی را با دیگران به خاطر آن نمی گسلد، ولی به دفاع منطقی از عقیده خود ادامه می دهد.»(27)
آثار اعتقاد به رجعت
درباره نقش اعتقاد به رجعت در زندگی شیعه، می توان گفت که بدون تردید همان گونه که انتظار فرج، عبادتی بس بزرگ است و نقش مهم و به سزایی در پویایی و تحرک جامعه ایفا می کند، اعتقاد به رجعت و بازگشت، هنگام ظهور حضرت مهدی (عج) نیز می تواند نقش مهم و به سزایی در نشاط دینی و امید در حکومت جهانی آن حضرت داشته باشد.
در روایات آمده است که یک گروه از رجعت کنندگان، کسانی هستند که دارای ایمان محض هستند؛ از این جهت شخص علاقه مند به درک محضر آن امام آخرین و حجت الهی، نهایت تلاش خود را به کار خواهد برد تا به درجات بالای ایمان برسد تا در زمره رجعت کنندگان باشد. از این رو، اهمیت اعتقاد به رجعت، کمتر از اعتقاد به مهدویت و انتظار فرج نیست.
دلائل اثبات رجعت
بزرگان علمای شیعه برای اثبات این اعتقاد از تمامی دلائل عقلی و نقلی بهره جسته اند که در این نوشتار تنها به برخی از آنها اشاره می شود:
1ـ دلائل عقلی
پیش ار آن که به سائر دلائل اثباتی رجعت بپردازیم، قبلاً امکان چنین پدیده ای را از نظر فلسفی و علمی بررسی می کنیم و آن گاه به سراغ سائر ادلّه می رویم.
نخست باید دانست که مسئله «رجعت» در جهان مادی با مسئله حیات مجدد در روز رستاخیز کاملاً مشابهت دارد و رجعت و معاد دو پدیده همگون هستند، با این تفاوت که رجعت محدودتر بوده و قبل از قیامت به وقوع می پیوندد؛ اما در قیامت همه انسانها برانگیخته شده زندگی ابدی خود را آغاز می کنند. بنابراین، کسانی که امکان حیات مجدد را در روز رستاخیز پذیرفته اند، باید رجعت را که زندگی دوباره در این جهان است، ممکن بدانند؛ و از آنجا که روی سخن ما با مسلمانان است و مسلمانان اعتقاد به معاد را از اصول شریعت خود می دانند، بناچار باید امکان رجعت را نیز بپذیرند.
معاد از نظر یک فرد مسلمان، معاد جسمانی عنصری است، یعنی روح آدمی به همین ب*دن مادی عود می کند. حال اگر چنین بازگشتی در آن مقطع زمانی مقرون به اشکال و مانع نباشد، طبعا بازگشت آن به این جهان قبل از قیامت نیز مقرون به اشکال نخواهد بود؛ زیرا امر محال در هیچ زمانی انجام پذیر نیست.
برای آن که کمی گسترده تر سخن بگوئیم، یادآور می شویم که انسان تنها از چند عنصر مادی ترکیب نیافته، بلکه حقیقت وجود او را جوهری مجرد به نام «روح» تشکیل می دهد که حیات وی به وجود همین روح بستگی داشته و همان است که بعد از مرگ زنده می ماند و در روز رستاخیز به ب*دن بازمی گردد. وجود روح مجرد و زنده بودن آن امری است که مورد پذیرش همه فلاسفه الهی و پیروان شرایع آسمانی بوده و از نظر دلائل عقلی و دریافتهای فطری، قابل قبول است و قرآن نیز در این زمینه با صراحت سخن می گوید. براهین اثبات وجود روح بیش از آن است که در اینجا منعکس گردد، ولی به جهت اختصار تنها به ذکر یک دلیل وجدانی بسنده می کنیم:
هر فردی از افراد انسان، افعال و کارهای خود را به خویش نسبت می دهد و می گوید: گفتم، شنیدم، دیدم و ... حرف «میم» که در آخر این کلمات قرار گرفته، همان واقعیت انسان