کامل شده دلنوشته یاد و کاش| حنانه میرباقری کاربر انجمن تک رمان

[Hannaneh Mirbagheri]

نام دلنوشته: یاد و کاش
ژانر: تراژدی، عاشقانه، اجتماعی
نام نگارشگر: حنانه میرباقری کاربر انجمن تک رمان
ویراستار: Pegah.a
مقدمه:
نیمی از عمرمان را در یاد یادآوری و یادگاری‌ها بودیم و نیم دیگرش را با ای‌کاش گفتن به فنا بردیم.
کمی درنگ، میان این‌همه یاد کردن‌ها و کاش گفتن‌ها، نیاز است.
کمی صبر و پیشه، ناگه چیز جدیدی را به یادت می‌‌آورد.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Hannaneh Mirbagheri]

یاد آن روزها بخیر!
روزهایی که بخشنده و آمرزنده شدند را می‌گویم.
دقیقا همان روزهایی که ساده و بی‌دغدغه زندگی کردیم.
همان دورانی که بدون فکر به زمانی مثل حال، می‌خندیدیم. یادت می‌‌آید؟
تو را نمی‌دانم؛ ولی دل من برای روزهایی که رفته‌اند و بر‌نمی‌گردند تنگ است!
اما می‌دانی، جای یاد آن روز‌ها، یاد تو در دلم زنده است.
آن‌ها نخواهند برگشت؛ ولیکن می‌دانم چند روزی در این دنیای زوری زندگی کرده‌ام.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Hannaneh Mirbagheri]

کاش می‌شد هیچ‌وقت بزرگ نمی‌شدیم!
نه تنها من؛ بلکه این آرزو‌ی خیلی از آرزوداران است.
حداقل همه یک‌بار، یک‌جا و در یک‌ مکان این جمله را گفته‌اند و طلب کرده‌اند.
می‌دانی کودکی زمان نابی‌ است!
راست می‌گفتند که فراموش می‌کنی، راست می‌گفتند چیزی نمی‌فهمی و راست می‌گفتند که قدر کودکی را نمی‌دانید. دلم برای همان نفهمی‌ها تنگ شده! تنگ روز‌هایی که می‌دانم رفته‌اند و برنمی‌گردند؛ ولی میان تمام بدی و زشتی و پلشتی‌های زندگی، تنها این‌ را می‌دانم که اگر بزرگ نمی‌شدم، عشق را نمی‌فهمیدم و آن را هم فراموش می‌کردم.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Hannaneh Mirbagheri]

یادت هست زمانی را که دروغ، گناه کبیره بود؟
یادت هست زمانی حرف‌ها بوی نا نمی‌داد؟
آن زمان‌‌ها حرف راست، فقط مختص کودکان نبود.
آن زمان دروغ بود که فقط مختص مفسد بود.
هی، یادش بخیر!
زمانی آدم‌ها شبیه ظاهرشان بودند؛ اما یادت بماند که الان، مردم قدر آدم‌های خوب را بیشتر می‌دانند.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Hannaneh Mirbagheri]

کاش می‌شد هرچه را که دیدیم و نپسندیدیم فراموش کنیم!
کاش می‌شد، دلتنگی‌ها، دوری‌ها، خستگی‌ها، نامردی‌ها و تمام بدی‌ها را فراموش کنیم!
اصلاً ای‌کاش می‌شد هیچ‌کدام را نمی‌دیدیم.
کاش می‌شد گشنگی درویش و آوارگی بی‌کس را اصلاً نمی‌دیدیم.
کاش...
هیس! با ای داد و ای‌کاش ما، هیچ درد بی‌نوایی درمان نمی‌شود!
گر مردی، راه چاره‌ای که مستمند را خلاصی دهد، پیدا بنما.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Hannaneh Mirbagheri]

اولین قدم کودکی‌ات را یادت می‌آید؟
یادت می‌آید چندبار با خنده از روی زمین برخواسته‌ای؟
یادت نیست؟ اشکالی ندارد.
تنها شور و شوقت را یادآوری کن، همان برای بلند شدنت کافیست. همان شوقی که روی دوپا ایستادن را یادت داد، تنها ایستادن را هم یادت می‌هد.
اولین روز مدرسه‌ات را یادت می‌آید؟
از این پس همیشه، همان‌گونه دنبال کشف عجایب باش.
اولین خنده‌ی ته‌ دل‌ات را یاد داری؟ زین پس از حالا هم به همان ‌شکل بخند.
دیدی؟ یادها همیشه هم بد نیستند.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Hannaneh Mirbagheri]

ای‌کاش مرز بین خریدنی‌ها و فروختنی‌ها مشخص می‌شد!
کاش همه می‌دانستند احترام و مهربانی، نه خریدنی است و نه با زور می‌شود!
کاش می‌دانستند همه‌چیز با پول، جور نمی‌شود!
کاش یادشان باشد شخصیت یک آدم فروختنی نیست و نمی‌توانند همه را بخرند!
ولی ای‌کاش امکان خرید بعضی چیزها بود!
دلم سبد خریدی می‌خواهد که در آن چند لبخند شیرین، ذره‌ای آرامش، کمی خواب و خیال آسوده با عصار مهر، بار کنم و با خود ببرم.
ای‌کاش جای خریدنی‌ها و فروختنی‌ها در این دنیای یک قرونی، عوض می‌شد!
می‌دانی، اصلاً ای‌کاش آدم آن سیب را هیچ‌وقت نمی‌خورد!
اما مطمئناً اگر خدا این‌گونه آدم را تنبیه نمی‌کرد، آدم گستاخ‌تر می‌شد؛ و حال همه‌ی ما در دنیای بدتر از اینجا نفس می‌کشیدیم‌‌.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Hannaneh Mirbagheri]

دنیا! مرا یادت باشد.
تو گریه‌هایم را دیدی، بی‌نوایی‌ام را دیدی. خستگی‌‌ام، ناامیدی‌‌ام، بی‌کسی‌ام... همه و همه را دیدی؛ اما زین پس، مرا خوب به‌خاطرت بسپار‌.
روزی کاری خواهم کرد که یاد بردن من که هیچ، مرا از جلوی نگاهت هم کنار نبری.
ماییم و نوای بی‌نوایی، بسم‌الله اگر حریف مایی!

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Hannaneh Mirbagheri]

کاش می‌شد در لحظات خوشی، به دنیا سرعت‌گیر ببندیم! کاش می‌شد جلوی شتاب‌زدگی عقربه‌های ساعت را به وقت شادی بگیریم!
کاش می‌شد دکمه‌ی مکث دنیا را پیدا می‌کردیم و مثل یک بچه‌ی آرام و بی‌دغدغه، چندی بدون دلهره، گذر زمان را زندگی می‌کردیم!
خوب می‌دانم، کاش‌هایم جوابی ندارد، غیر از یک راه.
لازم است زمان را تکرار کنم. لحظاتی که می‌خندیدم، لحظاتی که زندگی می‌کردیم و لحظاتی که ساعت برایم بی‌معنا می‌شد را باید یادآوری کنم.
دلم می‌خواهد شبانه‌روز، ذهن و اذهانم را وقف آن لحظات کنم تا به روزی برسم که بتوانم آن‌ها را تکرار کنم.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Hannaneh Mirbagheri]

یادمان باشد اگر یادمان، یاد کسی را مدام یادآور می‌کند، این هنر اوست.
سخت نیست به یاد سپردن؛ ولی سخت است به یاد داشتن.
سخت نیست یادت بماند او سختی کشیده؛ ولی سخت است یادت بماند در سختی‌‌هایش بمانی.
کمی یادت بماند که در یاد ماندن سخت نیست.
ای یاد وفادار من! تو هم وفاداری کن به یاد، یار هنردوستم.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان