اخبار خاطرات رضا ایرانمنش از حاج قاسم/ چرا آقای بازیگر از سردار سلیمانی ناراحت شد؟

  • نویسنده موضوع مهاجر.
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 4
  • بازدیدها 176
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

مهاجر.

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-22
نوشته‌ها
5,677
لایک‌ها
25,025
امتیازها
128
محل سکونت
مادرید
کیف پول من
30,118
Points
217
رضا ایرانمنش در برنامه «وقت سحر» از سالیان همراهی با شهید سلیمانی خاطراتی را بازگو کرد.
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، «وقت سحر» عنوان ویژه‌برنامه سحر شبکه افق سیماست که با اجرای صابر خراسانی روی آنتن می‌رود. این برنامه با محوریت موضوع مهدویت، سحر بیست‌و‌چهارم ماه رمضان با دعوت از یک بازیگر جانباز و کاربلد حوزه دفاع‌مقدس پخش شد. رضا ایرانمنش در ابتدای گفت‌وگویش به جهت همشهری بودن با «حاج‌قاسم» و به عنوان کسی که سالیان سال در جوار حاج‌قاسم سلیمانی بوده است، تأکید کرد: من سالیان سال، در جوار حاج‌قاسم سلیمانی بودم. هر بار که در بیمارستان بستری می‌شدم حاج‌قاسم به عیادتم می‌آمد. حتی در وضعیتی که از روی گوشی حاجی را رصد می‌کردند، به اطرافیانش می‌گفته من باید بروم!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

مهاجر.

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-22
نوشته‌ها
5,677
لایک‌ها
25,025
امتیازها
128
محل سکونت
مادرید
کیف پول من
30,118
Points
217
ایرانمنش در این برنامه به اجرای صبحگاه لشکر ۴۱ ثارالله اشاره کرد و گفت: ۴ سال و نیم در لشکر ۴۱ ثارالله در خدمت حاج‌قاسم بودم؛ سردار می‌گفتند صبحگاه را رضا باید اجرا کند. بعضی اوقات پیش می‌آمد که سرما خورده بودم و صدایم درنمی‌آمد و چه تلاوت قرآن و چه اجرای صبحگاه برایم امکان‌پذیر نبود، اما حاج‌قاسم می‌گفت رضا باید باشد و اگر نباشد دلم می‌گیرد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

مهاجر.

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-22
نوشته‌ها
5,677
لایک‌ها
25,025
امتیازها
128
محل سکونت
مادرید
کیف پول من
30,118
Points
217
او سپس به خاطره‌ای جالب و قابل تأمل از عملیات کربلای یک اشاره کرد که حاج‌قاسم ۵ روز نخوابیده بود؛ بازیگر نقش اول فیلم‌های «دکل» و «سجاده آتش» تصریح کرد: یادم می‌آید کربلای یک، ۵ روز بود حاج‌قاسم اصلا نخوابیده بود. ما برگشتیم خط را به بچه‌ها سپردیم و آن‌ها پدافند کردند. حاج‌قاسم گفتند بچه‌ها من خیلی خسته‌ام؛ کسی هست مرا ببرد اهواز، ساعت ۶ صبح جلسه دارم؛ می‌خواهم در ماشین استراحت کنم. گفتم حاجی خودم هستم؛ کنار من نشست با شهید دلیجانی، هر ۲ آنقدر خسته بودند تا اهواز تکان نخوردند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

مهاجر.

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-22
نوشته‌ها
5,677
لایک‌ها
25,025
امتیازها
128
محل سکونت
مادرید
کیف پول من
30,118
Points
217
وی افزود: جالب است بدانید زمانی که در تاریکی شب رانندگی می‌کردم، دست‌انداز‌هایی که خمپاره خورده بود، ماشین به زمین می‌خورد، اما آن‌ها اصلا تکان نمی‌خوردند. حدود ساعت ۵ و نیم صبح بود که آفتاب می‌خواست طلوع کند حاجی را بیدار کردم، نزدیک بود نماز قضا شود. گفت چرا بیدارم نکردی! سن و سال کمی داشتم و از این واکنش ناراحت شدم. بعد از جلسه سراغم را گرفته بودند که چرا آنقدر زود ناراحت می‌شوی.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

مهاجر.

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-22
نوشته‌ها
5,677
لایک‌ها
25,025
امتیازها
128
محل سکونت
مادرید
کیف پول من
30,118
Points
217
ایرانمنش خاطرنشان کرد: مردم بدانند اقتداری که الان داریم به برکت وجود حاج‌قاسم‌ها و شهدایی است که کم‌و‌بیش نام‌های‌شان را در تابلو‌ها به اسم شهدا می‌بینیم؛ راحت از کنارشان نگذریم. آن مسؤولانی که به این میز‌های مدیریت تکیه زده و فکر مردم را نمی‌کنند، بدانند که شهدا از آن‌ها نمی‌گذرند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا