مجموعه شعر باران‌زده
به قلم obscure.H
تقدیم به آن صبوری که نبخشید; اما ماند.
به قلم obscure.H
تقدیم به آن صبوری که نبخشید; اما ماند.
باران‌زده|obscureکاربر انجمن تک رمان
- نویسنده موضوع +unknown
- تاریخ شروع
- پاسخ‌ها 14
- بازدیدها 934
- Tagged users هیچ
ساعت تک رمان
چشم‌های بی فروغ...
دست‌هایی از تهی...
قلبی از کویر
و مغزی پوچ...
چه‌رعب‌انگیز است, این من بی‌من!
دست‌هایی از تهی...
قلبی از کویر
و مغزی پوچ...
چه‌رعب‌انگیز است, این من بی‌من!
چه شرمگین‌ام
از منی که من نبود!
تو خود بودی و من, خالی از خود!
از منی که من نبود!
تو خود بودی و من, خالی از خود!
نخجیر تو شد, این دل‌زار!
با خسته دل رام,
تو مماشات کن!
با خسته دل رام,
تو مماشات کن!
آیینه بود و من غبار!
خورشید بود و من ابر!
سپید بود و من سیه!
دل بود و من... .
خورشید بود و من ابر!
سپید بود و من سیه!
دل بود و من... .
من موج و تو ساحل!
موج به ساحل می‌رسد; لیکن آنی... .
موج به ساحل می‌رسد; لیکن آنی... .
حاشا به خوش‌خیالی!
کشیده‌ام به بند دل;
غافل که شد, قلب سلیم,
کشیده شد به بند دل!.
کشیده‌ام به بند دل;
غافل که شد, قلب سلیم,
کشیده شد به بند دل!.
پشت منحنی ل*ب‌هایم
اندوهی جز شرم نیست!
اندوهی جز شرم نیست!
جامه فاخر و بالماسکه‌ای از فریب...
سرمست بودیم و تزویر را سر کشیدیم!
سرمست بودیم و تزویر را سر کشیدیم!
قسم به پیچ و تاب موی تو,
قسم به افسون نگات!
قسم به این ساحت عشق,
بگذر ز تقصیر گناه!
قسم به افسون نگات!
قسم به این ساحت عشق,
بگذر ز تقصیر گناه!
