فضایی که آدم را وادار به فکر کردن و ایجاد خلاقیت می کرد و دو سال بعد, همزمان با امتحانات نهایی سال چهارم دبیرستان از طرف معلمی که در آن کلاس با هم آشنا شده بودیم به یک گروه تئاتر عروسکی که برای جشنواره عروسکی آماده می شدند معرفی شدم و آغاز به کار کردم .
صح*نه, اجرا و تماشاچی بی نظیر بود . کار کردن با عروسکهای نمایشی رو دوست داشتم . بنابراین به دیپلم ریاضی که گرفته بودم هیچ اهمیتی ندادم و تصمیم گرفتم با تمام تلاشم به این رشته ادامه بدم . اما آن اجرا . اولین و آخرین تجربه تئاتر عروسکی من شد .
از طریق یکی از همان همکارهای گروه تئاتر عروسکی به خانم گلچهره سجادیه که مشغول تشکیل یک گروه تئاتر بود و اجرای نمایش بود معرفی شدم و همکاریم با آن گروه شروع کردم .
فضایی جدی تر , سنگین تر , پیچیده تر و عجیب , خیلی عجیب . سه ماه تمرین و دوماه اجرا .
پنچ ماه کار کردن با یک گروه حرفه ای تئاتر با عث شد تا پیش خودم قسم بخورم که تا آخر عمرم به کار تئاتر ادامه می دهم و همزمان و بازهم طریق یکی از همکاران همان تئاتر عروسکی به یکی از تهیه کننده های گروه کودک تلویزیون معرفی شدم و کار نوشتن من آن برنامه را هم شروع کردم و پیش خودم فکر کردم خب می توانم هر دو کار را با هم انجام بدهم . بازی در تئاتر و نوشتن برای تلویزیون . اما بازی در سریالهای تلویزیونی , هرگز !
طولی نکشید که یکی از همان کارگردانهای گروه کودک تلویزیون , اجرای من را در آن نمایش دید و به من پیشنهاد بازی در سریالش را داد و من بعد از دو هفته تردید پذیرفتم !
کارم را در تلویزیون با فعالیت در گروه کودک آغاز کردم و شدم عضو جدایی نا پذیر خانواده تلویزیونی ها . در این بین در دو کار سینمایی هم بازی کردم زیر نور ماه و نقش کوتاهی در فیلم سیندرلا و بعد بلافاصله به آ*غ*و*ش تلویزیون بازگشتم .
زندگی در کنار خانواده ای که بسیار زیاد دوستشان داشتم و شغلی که با اشتیاق و علاقه دنبال می کردم به بهترین نحو می گذشت .
انجمن رمان نویسی
دانلود رمان