. حلاج، بی شک از مهمترین شخصیتهای عالم تصوف است. واقعه ی تأثر آور زندانی شدن و محاکمه ی او در بغداد، و پس از آن، قربانی شدن و شهادت وی بعلت اعتراف به اسلام صوفیانه چنان انعکاسی یافت که بعد از آن، نام و شهرتش از چنبره ی محصور نخبگان روحانی مسلمانان در گذشت.
این داستان در ادبیات و آثار همه ی زبانهای اسلامی شایان توجه فراوان قرار گرفت. دیری است که در غرب، صیت شهرت او، در اثر مساعی ل.ماسینیون (1) که آثار حلاج را ترجمه نمود و تفسیر کرد و منتشر ساخت، بالا گرفته است، اینک برای خودداری از اطناب، فقط به شرح حالی که به منزله ی تعلیمات اوست بس می کنیم و بر خواننده ای است که در این موضوع به آثار ل.ماسینیون مراجعه کند.
2. ابوعبدالله الحسین بن منصور الحلاج، نیز نواده ی مردی زرتشتی مذهب بود که در طور (2) واقع در استان فارس ( جنوب غربی ایران) در حوالی بیضا در سال 244 هجری/857 میلادی متولد گردید. هنوز بسی جوان بود که تعلیمات صوفی معروف سهل التستری را کسب کرد و پس از آن وی را در تبعید به بصره همراهی نمود. در سال 262 هجری/976 میلادی حلاج عازم بغداد شد و در آنجا شاگردی عمروبن عثمان المکی را که از استادان بزرگ روحانی عصر بود اختیار کرد و نزدیک به هجده ماه نزد او اقامت گزید و در آن هنگام با دختر یکی از شاگردان خود ازدواج کرد.
در سال 264 هجری/977 میلادی به آشنایی با جنید نایل آمد و مراحل سلوک و تمرینهای حیات روحانی را حسب تعالیم او عمل کرد. جنید به دست خود بر او خرقه، ( خرقه ی صوفیان)، پوشانید اما حلاج در سال 282 هجری/896 میلادی در بازگشت از نخستین زیارت خویش از مکه، رشته ی ارتباط را با جنید و اغلب مشایخ صوفیه ی بغداد گسیخت. سپس به تستر ( واقع در جنوب غربی ایران) رفت و مدت چهار سال در آنجا اقامت گزید. این دوره از زندگانی او بعلت ناهماهنگی روز افزون با اخباریان و فقیهان، دوره ای مشخص است.
روابط او با دسته های مزبور بطوری گسیخته گردید که تقریباً تا چهار سال بعد از آن، حلاج جامه ی صوفیانه بدور افکند تا با توده ی مردم در آمیزد و حیات معنوی و روحانی را بر مردمان موعظه کند. می گویند او با فیلسوف و پزشک مشهور، رازی، و با مصلح اجتماعی ابوسعید جنایی روابط دوستی محفوظ می داشت و با بعضی از صاحبان مقامات رسمی مانند شاهزاده حسن بن علی التودی ملاقات می کرد. حلاج در ایالات ایران به سیر و سفر پرداخت.
از خوزستان (جنوب غربی)، به خراسان ( شمال شرقی) رفت، و به ریاضت نفس پرداخت و بدون توجه به مقررات معمولی، پیوسته توده ی مردم را به پیروی از حیات درونی تشویق می نمود. پس از پنج سال، در 291 هجری/905 میلادی، دومین بار به زیارت خانه ی کعبه توفیق یافت و سپس به اقالیم دوردست رفت: در هند و ترکستان یعنی به سر حدات چین. او موفق شد توجه همه ی مردم را جلب کند. به او لقب شفیع یا وسیط دادند و بسیاری از مردم در پرتو نور وجود او به اسلام گرویدند.
این داستان در ادبیات و آثار همه ی زبانهای اسلامی شایان توجه فراوان قرار گرفت. دیری است که در غرب، صیت شهرت او، در اثر مساعی ل.ماسینیون (1) که آثار حلاج را ترجمه نمود و تفسیر کرد و منتشر ساخت، بالا گرفته است، اینک برای خودداری از اطناب، فقط به شرح حالی که به منزله ی تعلیمات اوست بس می کنیم و بر خواننده ای است که در این موضوع به آثار ل.ماسینیون مراجعه کند.
2. ابوعبدالله الحسین بن منصور الحلاج، نیز نواده ی مردی زرتشتی مذهب بود که در طور (2) واقع در استان فارس ( جنوب غربی ایران) در حوالی بیضا در سال 244 هجری/857 میلادی متولد گردید. هنوز بسی جوان بود که تعلیمات صوفی معروف سهل التستری را کسب کرد و پس از آن وی را در تبعید به بصره همراهی نمود. در سال 262 هجری/976 میلادی حلاج عازم بغداد شد و در آنجا شاگردی عمروبن عثمان المکی را که از استادان بزرگ روحانی عصر بود اختیار کرد و نزدیک به هجده ماه نزد او اقامت گزید و در آن هنگام با دختر یکی از شاگردان خود ازدواج کرد.
در سال 264 هجری/977 میلادی به آشنایی با جنید نایل آمد و مراحل سلوک و تمرینهای حیات روحانی را حسب تعالیم او عمل کرد. جنید به دست خود بر او خرقه، ( خرقه ی صوفیان)، پوشانید اما حلاج در سال 282 هجری/896 میلادی در بازگشت از نخستین زیارت خویش از مکه، رشته ی ارتباط را با جنید و اغلب مشایخ صوفیه ی بغداد گسیخت. سپس به تستر ( واقع در جنوب غربی ایران) رفت و مدت چهار سال در آنجا اقامت گزید. این دوره از زندگانی او بعلت ناهماهنگی روز افزون با اخباریان و فقیهان، دوره ای مشخص است.
روابط او با دسته های مزبور بطوری گسیخته گردید که تقریباً تا چهار سال بعد از آن، حلاج جامه ی صوفیانه بدور افکند تا با توده ی مردم در آمیزد و حیات معنوی و روحانی را بر مردمان موعظه کند. می گویند او با فیلسوف و پزشک مشهور، رازی، و با مصلح اجتماعی ابوسعید جنایی روابط دوستی محفوظ می داشت و با بعضی از صاحبان مقامات رسمی مانند شاهزاده حسن بن علی التودی ملاقات می کرد. حلاج در ایالات ایران به سیر و سفر پرداخت.
از خوزستان (جنوب غربی)، به خراسان ( شمال شرقی) رفت، و به ریاضت نفس پرداخت و بدون توجه به مقررات معمولی، پیوسته توده ی مردم را به پیروی از حیات درونی تشویق می نمود. پس از پنج سال، در 291 هجری/905 میلادی، دومین بار به زیارت خانه ی کعبه توفیق یافت و سپس به اقالیم دوردست رفت: در هند و ترکستان یعنی به سر حدات چین. او موفق شد توجه همه ی مردم را جلب کند. به او لقب شفیع یا وسیط دادند و بسیاری از مردم در پرتو نور وجود او به اسلام گرویدند.