آقامحمد، حکیم متأله، فیلسوف، مدرس، ادیب و عالم بزرگ شیعی امامی و یکی از شخصیت های علمی و عرفانی و سلوک بود! پدرش ملامحمدرفیع گیلانی، از علمای گیلان بود که بعدا به اصفهان رفت و در محله بیدآباد، ساکن شد و از همین جهت به بیدآبادی معروف شد. آقامحمد در اصفهان متولد شد. (البته به قولی هم در مازندران، ولی بنظر این قول ضعیف میرسد.) دوران زندگی او در بحرانی ترین وقایع تاریخی ایران بود. اوایل عمر او مقارن با سقوط صفویه (سال 1135 هـ ق) و روی کار آمدن افاغنه و حاکمیت افغان ها و افشاریه که اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران با کشمکش های زیادی روبرو بود، و اواخر عمرش مصادف با حکومت کریم خان زند بود.
اساتید:
مرحوم بیدآبادی در اصفهان نزد علمای بزرگی، علوم را فرا گرفت. حدیث و علوم نقلی را از: میرزامحمدتقی الماسی (از نوادگان ملامحمدتقی مجلسی) و از او اجازه روایت داشت. حکمت را از: ملااسماعیل خواجوئی مازندرانی و محمدتقی الماسی و به نقل از برخی، حکمت را از: ملاعبدالله حکیم. او از مریدان و ارادتمندان، قطب الدین نیریزی، از پیشوایان سلسله ذهبیه بود، اگرچه قطب الدین، از پیروان مکتب صدرالدین شیرازی نیز، به شمار می رود. او سپس در اصفهان، به تدریس علوم نقلی و عقلی و شرح فصوص و مصباح الانس و تمهید القواعد پرداخت. مدتی در مدرسه حکیم، به تدریس قرآن مشغول شد. شاگردان بسیاری تربیت کرد و دیگر آثار در عرفان نظری را تدریس داشت. بیدآبادی به جز حکمت صدرالمتألهین، فلسفه مشاء و حکمت اشراق را درس می گفت و بعد نقش مهمی در رواج فلسفه ملاصدرا، داشت. تا زمان او هنوز حکمت صدرایی، به جریان مسلط تبدیل نشده بود، این مکتب اگرچه مورد توجه ارباب حکمت بود ولی مقام شایسته خود را به دست نیاورده بود. بطور عمده در سلسله ای که با شاگرد ب*ر*جسته او، آخوند ملاعلی نوری شروع شد، گسترش یافت. در علوم نقلیه نیز، دارای حوزه علمی معتبر بود.
شیوه اخلاقی و عرفانی او:
تعالیم اخلاقی و عرفانی، از دیگر جنبه های شخصیت اوست. بیدآبادی را نمی توان پیرو هیچ طریقه صوفیانه ای دانست. اینکه او را به قطب الدین نیریزی منتسب کرده اند، جایگاهش را به عنوان واسطه ای در اتصال برخی سلسله های عرفانی به نیریزی، نشان می دهد. مانند صدرالدین کاشف دزفولی که از طریق او، به مکتب نیریزی، مربوط شده است و سیدعلی شوشتری که شاگرد بزرگ شیخ انصاری در فقه و از پیشوایان سلوک اخلاقی در حوزه نجف، با صدرالدین کاشف دزفولی مرتبط بود و به همین ترتیب شاگرد او، ملاحسینقلی همدانی و پیروانش تا عصر حاضر، در مسیر معنوی خاص خود، مدیون تعالیم بیدآبادی بوده اند. شیوه عرفانی وی، مبتنی بر جمع میان ظاهر و باطن، شریعت و طریقت و حقیقت است. به این معنا که: انسان باید ظواهر شریعت را پاس بدارد ولی فقط به ظواهر اکتفا نکند، بلکه هم خود را در بدست آوردن باطن و سر آنها، به کار گیرد. زیرا راه رستگاری در پیروی قولی، فعل و عمل و حالی از اولیاء خداست. از این رو آقامحمد، علاوه بر علوم نظری و نقلی، به درس اخلاق پرداخته و مشتاقان را به سلوک راه معرفت و توحید، هدایت میکرد. عده ای از این بزرگان معرفت، به عتبات عالیات رفتند و در نجف و کربلا ساکن شدند. از جمله: برخی شاگردان: سید بحرالعلوم؛ صاحب رساله سیر و سلوک، آخوند ملا فتح علی؛ فقیه و اصولی مشهور و مدرس معروف آقاسیدمرتضی کشمیری، آقاسیداحمد حائری، آقامیرزاعلی قاضی تبریزی، حاج میرزاجواد ملکی تبریزی، آقاشیخ محمد بهاری، که هر یک از این ها، نادر دهر و فرید عصر خود بودند. عده ای دیگر از بزرگان علما و قرن 13 هجری قمری نیز، از شاگردان ایشان بودند. از جمله: 1- آخوند ملاعلی نوری 2- ملامحراب گیلانی 3- آخوند ملانظرعلی گیلانی 4- میرزاابوالقاسم خاتون آبادی (اصفهانی) 5- سیداسماعیل جزائری 6- ملاعبدالکریم اشراقی قاینی 7- میرزامحمدمهدی شهید اصفهانی خراسانی 8- حاج محمدابراهیم کلباسی (کرباسی) که بنا به وصیت پدرش، بیدآبادی سرپرستی او را به عهده گرفته بود، علم و اخلاق و دینداری و تربیتش زیر نظر او بود، تا زمانی که بزرگ شد و از علما و فقهای مشهور گشت.
اساتید:
مرحوم بیدآبادی در اصفهان نزد علمای بزرگی، علوم را فرا گرفت. حدیث و علوم نقلی را از: میرزامحمدتقی الماسی (از نوادگان ملامحمدتقی مجلسی) و از او اجازه روایت داشت. حکمت را از: ملااسماعیل خواجوئی مازندرانی و محمدتقی الماسی و به نقل از برخی، حکمت را از: ملاعبدالله حکیم. او از مریدان و ارادتمندان، قطب الدین نیریزی، از پیشوایان سلسله ذهبیه بود، اگرچه قطب الدین، از پیروان مکتب صدرالدین شیرازی نیز، به شمار می رود. او سپس در اصفهان، به تدریس علوم نقلی و عقلی و شرح فصوص و مصباح الانس و تمهید القواعد پرداخت. مدتی در مدرسه حکیم، به تدریس قرآن مشغول شد. شاگردان بسیاری تربیت کرد و دیگر آثار در عرفان نظری را تدریس داشت. بیدآبادی به جز حکمت صدرالمتألهین، فلسفه مشاء و حکمت اشراق را درس می گفت و بعد نقش مهمی در رواج فلسفه ملاصدرا، داشت. تا زمان او هنوز حکمت صدرایی، به جریان مسلط تبدیل نشده بود، این مکتب اگرچه مورد توجه ارباب حکمت بود ولی مقام شایسته خود را به دست نیاورده بود. بطور عمده در سلسله ای که با شاگرد ب*ر*جسته او، آخوند ملاعلی نوری شروع شد، گسترش یافت. در علوم نقلیه نیز، دارای حوزه علمی معتبر بود.
شیوه اخلاقی و عرفانی او:
تعالیم اخلاقی و عرفانی، از دیگر جنبه های شخصیت اوست. بیدآبادی را نمی توان پیرو هیچ طریقه صوفیانه ای دانست. اینکه او را به قطب الدین نیریزی منتسب کرده اند، جایگاهش را به عنوان واسطه ای در اتصال برخی سلسله های عرفانی به نیریزی، نشان می دهد. مانند صدرالدین کاشف دزفولی که از طریق او، به مکتب نیریزی، مربوط شده است و سیدعلی شوشتری که شاگرد بزرگ شیخ انصاری در فقه و از پیشوایان سلوک اخلاقی در حوزه نجف، با صدرالدین کاشف دزفولی مرتبط بود و به همین ترتیب شاگرد او، ملاحسینقلی همدانی و پیروانش تا عصر حاضر، در مسیر معنوی خاص خود، مدیون تعالیم بیدآبادی بوده اند. شیوه عرفانی وی، مبتنی بر جمع میان ظاهر و باطن، شریعت و طریقت و حقیقت است. به این معنا که: انسان باید ظواهر شریعت را پاس بدارد ولی فقط به ظواهر اکتفا نکند، بلکه هم خود را در بدست آوردن باطن و سر آنها، به کار گیرد. زیرا راه رستگاری در پیروی قولی، فعل و عمل و حالی از اولیاء خداست. از این رو آقامحمد، علاوه بر علوم نظری و نقلی، به درس اخلاق پرداخته و مشتاقان را به سلوک راه معرفت و توحید، هدایت میکرد. عده ای از این بزرگان معرفت، به عتبات عالیات رفتند و در نجف و کربلا ساکن شدند. از جمله: برخی شاگردان: سید بحرالعلوم؛ صاحب رساله سیر و سلوک، آخوند ملا فتح علی؛ فقیه و اصولی مشهور و مدرس معروف آقاسیدمرتضی کشمیری، آقاسیداحمد حائری، آقامیرزاعلی قاضی تبریزی، حاج میرزاجواد ملکی تبریزی، آقاشیخ محمد بهاری، که هر یک از این ها، نادر دهر و فرید عصر خود بودند. عده ای دیگر از بزرگان علما و قرن 13 هجری قمری نیز، از شاگردان ایشان بودند. از جمله: 1- آخوند ملاعلی نوری 2- ملامحراب گیلانی 3- آخوند ملانظرعلی گیلانی 4- میرزاابوالقاسم خاتون آبادی (اصفهانی) 5- سیداسماعیل جزائری 6- ملاعبدالکریم اشراقی قاینی 7- میرزامحمدمهدی شهید اصفهانی خراسانی 8- حاج محمدابراهیم کلباسی (کرباسی) که بنا به وصیت پدرش، بیدآبادی سرپرستی او را به عهده گرفته بود، علم و اخلاق و دینداری و تربیتش زیر نظر او بود، تا زمانی که بزرگ شد و از علما و فقهای مشهور گشت.