یاد تو | _nima_ کاربر انجمن تک رمان

[_Nima_]

نام دلنوشته: یادِ تو

نام نویسنده:نیما ساداتی

مقدمه: دلم گرفته است برای یادت،برای سخن هایمان برای گیسوانت دلم هر لحضه برای رسیدن به تو می تپد.
یادِتو مانند مسکنی است که تا ابد من را آرام میکند.
یادت را میخواهم تا ابد،سوگند به عشقمان،به قلب هایمان که هر لحظه برای با هم بودن می تپد،به دست های گره خوردِمان،سوگند به یاد تو که تا ابد میخواهمت...
ژانر:عاشقانه

توضیحات: دلنوشته از دل می آید برونو ارزو میرود که بر دل نشیند..

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[_Nima_]

یاد تو هنوز همین حوالیست...
سرشار از شعر ارامش پر تکرار در گوشم زنگ می‌زند.
یاد تو بین خط به خط واژگان پر تکرار روزمره ام بازیگوشی میکند..
و تو هنوز هر لحظه پرسه میزنی در خاطرم
هنوز یاد تو حرف هایم را افکارم را اصلا خود من را می‌سازد!
یاد تو از حصار دستان افکارم نمی رود یادت همانند اغوشی است که من را وادار به عاشقی میکند.
یاد تو از سرم کنده می‌شود؟ یاد تو روزی از این ماندگاری خسته می‌شود؟
یادت،صدایت،افکارت، تمامش ،تمام من است.
ولی یادتو انقدر شیرین است که فکر تمام شدن برایم سیاهی است.
تو یک تنه یک شبه ارام امدی و ارام ارام تمامم کردی و اغازم کردی تا این بار تمام از تو شوم! راضیم! به تمام این تمام شدن ها...​

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[_Nima_]

و یاد تو امشب، اگر دیوانه‌ام نکند
اگر اشفته و بیچاره‌ام نکند
اگر یاد لمس واژگانت بر گرد بازوانم
سرم را پر از حرف از درد نبودت نکند
شاید بتوانم قدری چشم باز کنم و جهان بی تو را رسم کنم
بی تویی که روزی قهقهه زنان میگفتم: « بی تو محال است»
حالا هم می‌گویم! هر لحظه!
من تو نیستم که قهقهه هایم را به باد خیال بسپارم و بی من، در چهار راه بی ما بگردم!
من امروز بی تو، حتی به کوچه ارزوها سفر نمی‌کنم
بی تو دیگر جهانم سرشار از خاکستری هاست
یک بی رنگی مطلق!
و کاش دیگر بیدار شوم از خواب با تو بودن
خواب با یاد تو...​

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[_Nima_]

گه گاهی که دلم می‌گیرد
گهگاهی که نوای این کالبد دیگر بریده می‌شود
دل به دریا می‌زنم و به بلندای یک زمزمه
نامت را فریادوار ل*ب می‌زنم
تو می‌شنوی! میدانم!
یعنی ...
یاد تو می‌شنود!
و همین کافی نیست برای من و دنیای بزرگ من؟
به خدا که هست!
که زندان این بزرگی اغوش کوچک یاد توست!
و تو بگو که درماندی نیستی؟
از این هیاهوی درخواست های بی جواب؟
هر چه که باشی...
اصلا خودت را هم که دریغ کنی از من
باز حس تو برای من
اجابتی است به نیابت از یادت​

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[_Nima_]

دلتنگ تو که می‌شوم
سری به پیام های روز های دورمان می‌زنم
روزهای خیلی دور...
بعد با خود می‌گویم کاش درد من در عصر دیگری درد بود
کاش جا مانده از قطار دوره ای بودم
که هر صبحگاه به امید رسیدن نامه ای از تو
چشم بدوزم به مسیری که روزی رفتی، بی من!
و هر روز تکرار کنم و بگویم با درد به روح خسته ام
که نامه رسان یادم را کرده است فراموش.. نه تو!
و تو یادت را جا گذاشتی در بقچه ای برای من
و من این روزها زندگی می‌کنم با یاد تو
با تمام نبض نفس هایت
با تمام عطر حضوری که زیر گوشم جا گذاشته ای..​

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[_Nima_]

هنوز هم گاهی تو را فراموش میکنم
فراموش میکنم که در نهایت بودنت
در لبخند ترین وسوسه زندگی
ناگهان پرده انداختی به روی من و دنیای ما
هنوز هم گاهی فراموش میکنم
که یاد تو را دوست بدارم بجای مهرت
و یادت را در اغوش بگیرم و ب*وسه را
به پر قاصدکی بنشانم و بنشینم به امید
تا شاید برسد به خم موج گیسوی تو...
هنوز هم گاهی فراموش می‌کنم...
که فراموش شدم!​

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان