در هر پست حداقل سه بیت شعر باشد
مشاعره با ب
- نویسنده موضوع *RoYa*
- تاریخ شروع
- پاسخ‌ها 8
- بازدیدها 294
- Tagged users هیچ
ساعت تک رمان
به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست
که مونس دم صبحم دعای دولت توست
بکن معامله‌ای وین دل شکسته بخر
که با شکستگی ارزد به صد هزار درست
به صدق کوش که خورشید زاید از نفست
که از دروغ سیه روی گشت صبح نخست
که مونس دم صبحم دعای دولت توست
بکن معامله‌ای وین دل شکسته بخر
که با شکستگی ارزد به صد هزار درست
به صدق کوش که خورشید زاید از نفست
که از دروغ سیه روی گشت صبح نخست
به رغم مدعیانی که منع عشق کنند
جمال چهره تو حجت موجه ماست
ببین که سیب زنخدان تو چه می‌گوید
هزار یوسف مصری فتاده در چه ماست
به حاجب در خلوت سرای خاص بگو
فلان ز گوشه نشینان خاک درگه ماست
جمال چهره تو حجت موجه ماست
ببین که سیب زنخدان تو چه می‌گوید
هزار یوسف مصری فتاده در چه ماست
به حاجب در خلوت سرای خاص بگو
فلان ز گوشه نشینان خاک درگه ماست
به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است
همیشه در نظر خاطر مرفه ماست
برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه به ما روز الست
بیار باده که در بارگاه استغنا
چه پاسبان و چه سلطان چه هوشیار و چه م*ست
همیشه در نظر خاطر مرفه ماست
برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه به ما روز الست
بیار باده که در بارگاه استغنا
چه پاسبان و چه سلطان چه هوشیار و چه م*ست
به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش می‌باش
که نیستیست سرانجام هر کمال که هست
به بال و پر مرو از ره که تیر پرتابی
هوا گرفت زمانی ولی به خاک نشست
بیدار شو ای دیده که ایمن نتوان بود
زین سیل دمادم که در این منزل خواب است
که نیستیست سرانجام هر کمال که هست
به بال و پر مرو از ره که تیر پرتابی
هوا گرفت زمانی ولی به خاک نشست
بیدار شو ای دیده که ایمن نتوان بود
زین سیل دمادم که در این منزل خواب است
بازآی که بازآید عمر شده حافظ
هر چند که ناید باز تیری که بشد از شست
برو به کار خود ای واعظ این چه فریادست
مرا فتاد دل از ره تو را چه افتادست
برو فسانه مخوان و فسون مدم حافظ
کز این فسانه و افسون مرا بسی یادست
هر چند که ناید باز تیری که بشد از شست
برو به کار خود ای واعظ این چه فریادست
مرا فتاد دل از ره تو را چه افتادست
برو فسانه مخوان و فسون مدم حافظ
کز این فسانه و افسون مرا بسی یادست
به کام تا نرساند مرا ل*بش چون نای
نصیحت همه عالم به گوش من بادست
به لطف خال و خط از عارفان ربودی دل
لطیفه‌های عجب زیر دام و دانه توست
به تن مقصرم از دولت ملازمتت
ولی خلاصه جان خاک آستانه توست
نصیحت همه عالم به گوش من بادست
به لطف خال و خط از عارفان ربودی دل
لطیفه‌های عجب زیر دام و دانه توست
به تن مقصرم از دولت ملازمتت
ولی خلاصه جان خاک آستانه توست
برخیز و بیا بتا برای دل ما
حل کن به جمال خویشتن مشکل ما
حل کن به جمال خویشتن مشکل ما
آخرم را شنیده ای اما …
در دلت هیچ التهابی نیست
باتو مرگ و بدون تو مرگ است
عشق را هیچ انتخابـی نیست:/
