معرفی کتاب دن آرام ، نوشته میخائیل شولوخوف
خاک پرافتخار ما نه از گاوآهن،
خاک ما از سم اسبان شیار برمیدارد و تخمی که برآن افشانده میشود سرهای قزاقان است.
دون آرام ما زیور از بیوگان جوان بسته است
پدر ما ـ دون آرام ـ از یتیمان شکوفه دارد و امواج دون آرام به اشک مادران و پدران انباشته است.
تو ای پدر ما، ای دون آرام!
برای چه، ای دون آرام، آبی چنین گلآلود داری؟
من که دون آرامم، چگونه گلالود نباشم!
چشمههای سرد از اعماق من میجوشند، درون من ـ درون دونآرام ـ ماهیان سپید میلولند.
از سرودهای قدیم قزاقان
پیشگفتار
شولوخوف، نویسنده بزرگ معاصر شوروی که جایزه نوبل ادبیات بتازگی و با تأخیر پرمعنائی به سراغ او رفته است، در ایران درست شناخته نیست. همان انگیزههائی که در مقیاس سازمانها و محافل رسمی جهان آزاد موجب میشد که برغم شور اقبال میلیونها خواننده در خاور و باختر، بنای سر به آسمان کشیده اثر او را نبینند و ندانند، همان انگیزهها با دوروئی کمتر ولی با برندگی بیشتر در کشور ما نیز در کار بود. چه این از شگفتیهاست که سی و هفت سال پس از انتشار نخستین جلد رمان «دون آرام» ـ که به بیش از هفتاد زبان و از جمله زبانهای عربی و اردو در همسایگی دیوار به دیوار ما ترجمه شده است، ـ هنوز جز داستان کوتاه «سرنوشت یک انسان» و سه چهار فصل پراکنده از «دونآرام» چیزی از این نویسنده نامی بدست خواننده ایرانی نرسیده است. و اما، چاره نیست که آفتاب در گردش خود از هر افقی سرمیزند…
میخائیل آلکساندرویچ شولوخوف در ۲۴ ماه مه ۱۹۰۵ در یکی از روستاهای بخش ویوشنسکایا، در سرزمین قزاقنشین «دون» که رود پهناور و پربرکتی به همین نام سیرابش میکند، دیده به روشنائی زندگی گشود. مادرش اوکراینی و بیوه یک قزاق بود، و پدرش خرده مالک ورشکستهای از روسهای استان ریازان که به ناحیه دون مهاجرت کرده بود و در تلاش معاش حرفههای گوناگونی در پیش میگرفت. پس از آن که میخائیل به مرکز بخش به مدرسه فرستاده شد، مادرش تازه به فرا گرفتن خواندن و نوشتن پرداخت تا بتواند با پسرش بیواسطه مکاتبه کند. شولوخوف تاسال ۱۹۱۸، یعنی تا سن سیزده سالگی، به مدرسه رفت. در آن سال، بدنبال انقلاب روسیه، جنگ داخلی و شورش در سرزمین قزاقنشین دون در گرفت و برای این پسرک پرشور بیکباره دفتر کودکی و بیخبری در نوردیده شد. سیل خروشان حوادث او را مانند هزاران هزار نوجوان دیگر به میدانهای جنگ و برادرکشی کشاند.
انجمن رمان نویسی
خاک پرافتخار ما نه از گاوآهن،
خاک ما از سم اسبان شیار برمیدارد و تخمی که برآن افشانده میشود سرهای قزاقان است.
دون آرام ما زیور از بیوگان جوان بسته است
پدر ما ـ دون آرام ـ از یتیمان شکوفه دارد و امواج دون آرام به اشک مادران و پدران انباشته است.
تو ای پدر ما، ای دون آرام!
برای چه، ای دون آرام، آبی چنین گلآلود داری؟
من که دون آرامم، چگونه گلالود نباشم!
چشمههای سرد از اعماق من میجوشند، درون من ـ درون دونآرام ـ ماهیان سپید میلولند.
از سرودهای قدیم قزاقان
پیشگفتار
شولوخوف، نویسنده بزرگ معاصر شوروی که جایزه نوبل ادبیات بتازگی و با تأخیر پرمعنائی به سراغ او رفته است، در ایران درست شناخته نیست. همان انگیزههائی که در مقیاس سازمانها و محافل رسمی جهان آزاد موجب میشد که برغم شور اقبال میلیونها خواننده در خاور و باختر، بنای سر به آسمان کشیده اثر او را نبینند و ندانند، همان انگیزهها با دوروئی کمتر ولی با برندگی بیشتر در کشور ما نیز در کار بود. چه این از شگفتیهاست که سی و هفت سال پس از انتشار نخستین جلد رمان «دون آرام» ـ که به بیش از هفتاد زبان و از جمله زبانهای عربی و اردو در همسایگی دیوار به دیوار ما ترجمه شده است، ـ هنوز جز داستان کوتاه «سرنوشت یک انسان» و سه چهار فصل پراکنده از «دونآرام» چیزی از این نویسنده نامی بدست خواننده ایرانی نرسیده است. و اما، چاره نیست که آفتاب در گردش خود از هر افقی سرمیزند…
میخائیل آلکساندرویچ شولوخوف در ۲۴ ماه مه ۱۹۰۵ در یکی از روستاهای بخش ویوشنسکایا، در سرزمین قزاقنشین «دون» که رود پهناور و پربرکتی به همین نام سیرابش میکند، دیده به روشنائی زندگی گشود. مادرش اوکراینی و بیوه یک قزاق بود، و پدرش خرده مالک ورشکستهای از روسهای استان ریازان که به ناحیه دون مهاجرت کرده بود و در تلاش معاش حرفههای گوناگونی در پیش میگرفت. پس از آن که میخائیل به مرکز بخش به مدرسه فرستاده شد، مادرش تازه به فرا گرفتن خواندن و نوشتن پرداخت تا بتواند با پسرش بیواسطه مکاتبه کند. شولوخوف تاسال ۱۹۱۸، یعنی تا سن سیزده سالگی، به مدرسه رفت. در آن سال، بدنبال انقلاب روسیه، جنگ داخلی و شورش در سرزمین قزاقنشین دون در گرفت و برای این پسرک پرشور بیکباره دفتر کودکی و بیخبری در نوردیده شد. سیل خروشان حوادث او را مانند هزاران هزار نوجوان دیگر به میدانهای جنگ و برادرکشی کشاند.
انجمن رمان نویسی