یادگار از تو همین سوخته جانی است مرا شعله از توست اگر گرم زبانی ست مرا
ساعد باقری
یاد وصال می کنم، دیده پر آب می شود شرح فراق می کنم، س*ی*نه کباب می شود
یار آن بود که صبر کند بر جفای یار ترک رضای خویش کند بر رضای یار
سعدی
انجمن رمان نویسی
دانلود رمان