تایپ انلاین دلنوشته

ساعت تک رمان

  1. اهورا.

    دلنوشته دلنوشته آدم‌ها سقوط می‌کنند اثر اهورا تابش

    عنوان : آدم‌ها سقوط می‌کنند ژانر : تراژدی نویسنده : اهورا تابش مقدمه : بام باور‌های تو روزی کوچک خواهد شد آن‌قدر که آدم‌ها کم کم از باورت سقوط خواهند کرد از قلب و افکارت و قلب فجور ما تهی از هرگونه عشق و محبت خواهد شد زمانی که این زمین آن‌قدر زخم خورده شود که آرام آرام خاکستر شود
  2. اهورا.

    VIP غمی گستاخ اثر اهورا تابش

    عنوان : غمی گستاخ ژانر : عاشقانه، تراژدی نویسنده : اهورا تابش مقدمه : به گستاخی غم که هرگز ندیده‌ام! با هر درد و رنجی بیرونش می‌کنم اما مانند خاطره‌ای در دل من می‌ماند. دیگر با ان سر جنگی ندارم، دیگر برایم توان جنگی باقی نمانده است... مانند سنگی سفید در دل دیوار ، بر دل اشفته‌ی من نشسته است.
  3. اهورا.

    VIP کالبد مادرم | اهورا تابش کاربر انجمن تک رمان

    عنوان : کالبد مادرم ژانر : تراژدی نویسنده: اهورا تابش مقدمه : هنگامی که کالبد مادرم را شکافتند گویی تمام دلش، برای من سوخته بود! دلش خوشبخت نبود زیرا من مرتکب شده‌ام بگذار بهمن یخ زده نسیان مرا در کام خود فرو ببرد که اورا خوشبخت نکرده‌ام! من به آن خ*یانت کردم از این رو که هیچ‌وقت خوشبخت نبوده است...
  4. اهورا.

    VIP دیگر جوان نمی‌شوم | اهورا تابش کاربر انجمن تک رمان

    عنوان : دیگر جوان نمی‌شوم ژانر : عاشقانه، تراژدی نویسنده : اهورا تابش مقدمه : در راستای خیابان در کنار صندوق پست غم‌نامه‌ای را از پرندگان سراغ می‌گیرم؛ در این سرزمین حتی پرندگان غمگین هستند، گویی باید منتظر آمدن معجزه‌ای باشیم.... اما انتظار معجزه را بعید می‌دانم! پرندگان همه خیس‌اند و گفتگویی...
  5. اهورا.

    VIP دلنوشته می‌پرسی دوستت دارم ؟ اثر اهورا تابش

    عنوان : می‌پرسی دوستت دارم؟ ژانر : عاشقانه، تراژدی نویسنده : اهورا تابش مقدمه : از من می‌پرسی که دوستت دارم؟ نمی‌توانم جوابت را دهم... نمی‌توانم با هیچ زبانی شرح دهم، راز دلم با خاموشی من، آشکار است؛ آه سوزانم از سر نهان، خبر می‌دهد. مگر مرا نمی‌بینی در آن لحظه‌ای که محو مژگان تو شده‌ام، چگونه...
  6. اهورا.

    VIP دلنوشته مرز را آفرید اثر اهورا تابش

    عنوان : مرز را آفرید ژانر : عاشقانه، تراژدی نویسنده : اهورا تابش مقدمه : چه مرزی برای پرواز و گریختن وجود داشت ؟ پرندگان به آسودگی و آزادگی خود پرواز می‌کردند و مرزی نمی‌شناختند، اما این آدم‌ها بودند که هنگام عشق ورزیدن مرز را آفریدند! تا پیله‌ی تنهایی خود‌شان را کوچک‌تر کنند...
  7. ریرا

    دلنوشته دلنوشته اَفگار | زیبا کاربر انجمن تک رمان

    عنوان: اَفگار دلنویس: زیبا سعیدی ژانر: تراژدی مقدمه: از‌‌ رنجی‌ که‌ می‌کشید‌م چیزی‌ بروز‌ نمی‌داد‌م چون‌ بنظرم، پیدا‌ کردن‌ کسی‌ که‌ دردم را‌ بفهمد‌‌ خیلی‌ سخت‌ است. این‌جا قسمتی از درد‌هایم نوشته می‌شود
بالا