#پارت_۴۴
ساعت از دوازده شب گذشته بود . طبق آدرسی که رحمانی راننده وانت داده بود روبهروی یک ساختمان مخروبه ایستاده بودند.
علی رو به حسین میگوید:
- مطمئنی درست اومدیم؟
حسین بار دیگر به آدرس در دستش و بعد به اسم نقش بسته بر دیوار کوچه نگاه میاندازد.
- همینه دیگه، ساختمان با نمای سنگ سفید نبش...