Usage for hash tag: شهاب_حبیبی

ساعت تک رمان

  1. .Melina.

    در حال کپی گربه سیاه | ادگار آلن‌پو

    ...سر، از میان چاك برداشته بود؛ خون اطراف آن، دلمه بسته بود و حیوان خبیث، با تنها چشم شرربار خود روي جسد، چمباته زده بود. حیوان حیله‌گري كه مرا به جنایت واداشت و زوزه نابه‌هنگامش، به چنگال جلادم افكند. من، آن هیولا را نیز، درون دیوار مدفون كرده بودم. #گربه_سیاه #ادگار_الن_پو #ملینا_نامور...
  2. .Melina.

    در حال کپی گربه سیاه | ادگار آلن‌پو

    ...براي یك بار، زحماتم به ثمر نشسته بود. بی‌درنگ به جست‌وجوي حیواني كه سبب آن بدبختي بزرگ شده بود پرداختم‌ دیگر تصمیم گرفته بودم او را هم بكشم. اگر ھمان‌لحظه به چنگم مي‌افتاد، سرنوشتش روشن بود؛ اما گویي حیوان حیله‌گر با احساس خطر، از حمله اول... #گربه_سیاه #ادگار_الن_پو #ملینا_نامور #شهاب_حبیبی
  3. .Melina.

    در حال کپی گربه سیاه | ادگار آلن‌پو

    ...ناله‌اي بر زمین افتاد و در دم جان داد. بی‌درنگ، تصمیم گرفتم جسد را پنهان كنم. مي‌دانستم سربه نیست كردن آن، در خارج از خانه، چه در روز و چه در خلال شب، خالي از خطر نخواهد بود؛ زیرا هر آن ممكن بود همسایه‌ها متوجه شوند. نقشه‌هاي زیادي از ذهنم گذشت. #گربه_سیاه #ادگار_الن_پو #ملینا_نامور #شهاب_حبیبی
  4. .Melina.

    در حال کپی گربه سیاه | ادگار آلن‌پو

    ...شرم از اعتراف باشد. آري، حتي در سلول مجرمین نیز اعتراف به سبب وحشت و نفرتي كه حیوان در من برمي‌انگیخت و نشان از خیالات واهي داشت، شرم‌آور است. ھمسرم، بارها توجه مرا به لكه‌ی سفید روي س*ی*نه‌ی حیوان، جلب كرده بود. همان لكه‌اي كه تنها تفاوت میان او... #گربه_سیاه #ادگار_الن_پو #ملینا_نامور...
  5. .Melina.

    در حال کپی گربه سیاه | ادگار آلن‌پو

    ...یك‌بار دیگر نزدیك گربه رفتم و او را نوازش كردم. به هنگام بازگشت، او نیز به دنبالم آمد و من هم اجازه این كار را به او دادم. در راه، گهگاه خم مي‌شدم و نوازشش مي‌كردم. وقتي به خانه رسید؛ انگار به خانه خود آمده است و خیلي زود دوست و وفادار همسرم شد. #گربه_سیاه #ادگار_الن_پو #ملینا_نامور #شهاب_حبیبی
  6. .Melina.

    در حال کپی گربه سیاه | ادگار آلن‌پو

    ...سطح ھنوز سفید دیوار حك شده بود. تصویر غول آساي یك گربه. دقت تصویر حیرت‌آور بود. حیوان با ریسماني بلند به دار آويخته شده بود؛ از دیدن آن هیئت شبح گونه (بي‌گمان، جز شبح چیز دیگري نبود) بر جاي میخكوب شدم. براي چند لحظه، وحشت سرتاپایم را فرا گرفت. #گربه_سیاه #ادگار_الن_پو #ملینا_نامور #شهاب_حبیبی
  7. .Melina.

    در حال کپی گربه سیاه | ادگار آلن‌پو

    ...و اگر از روي دوستي یا تصادفاً در مسیر حركتم قرار مي‌گرفتند، وجودم انباشته از شرارت و بدجنسي ميشد (چه شرارتي مي‌تواند با شرارت ناشي از نوشیدن قابل قیاس باشد؟) و سرانجام پلوتن كه دیگر پیر و بنابر این كمي تندخو شده بود به شخصیت بدنهاد من پي برد. #گربه_سیاه #ادگار_الن_پو #ملینا_نامور #شهاب_حبیبی
  8. .Melina.

    در حال کپی گربه سیاه | ادگار آلن‌پو

    ...این‌طور که راوی می‌گوید، گربه سیاه بزرگی به نام «پلوتو» حیوان محبوب اوست. با گذشت زمان از سالروز ازدواج آن‌ها، راوی کم‌کم تبدیل به فردی الکلی می‌شود و شروع به دست زدن به کارهای پلید می‌کند. شبی وقتی به خانه میآید متوجه می‌شود که گربه دارد... . #گربه_سیاه #ادگار_الن_پو #ملینا_نامور #شهاب_حبیبی
بالا