#پارت_۲۶
علی لیوان چایی را جلوی حاج یونس میگذارد و میگوید:
- اون سرنوشت محسن بود. خودش آرزو داشت که شهید بشه. این اتفاق رو پیشبینی کرده بود، به آرزوش رسید. ما هم فقط دوست داریم کمک کنیم. برای امنیت این آب و خاک، حتی حاضریم جون هم بدیم. جون ما که از شهید فهمیدهها با ارزشتر نیست. البته...