...چرمی که از دور برقش چشم کور میکرد را دیدم؛ اما چهرهاش... چهرهاش گویی میان ابری از گرد و غبار گم شده بود.
پلک زدم که تأیید چیزی را که به نظاره نشسته بودم از چشمهایم بگیرم؛ اما به محض گشودن چشمهایم با سیاهیِ مطلق محاصره شدم و جیغی که گوشهایم را به درد آورد.
***
#هومرگ
#دیاناس
#انجمن_تک_رمان