با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترینها را تجربه کنید.☆
...سمی تخریب کننده تمام ساقه را در بر میگیرد، تا زمانی به خار برسد.
خار که از فداکاریهای گل شرمنده است؛ اما دیگر نمیداند که دیر شده.
تنها کورسوی نور، دانهای است که همراه باد به سرزمینی دیگر رفته تا شاید زمانی، امیدی برای زندگی گلی جدید باشد.
#دلنوشته_هریدا
#ملینا_نامور
#halcyon
#انجمن_تک_رمان
آخرین گلبرگ، زمانی که ناامیدی ریشههایش را به انتهای گلبرگ رساند، همه چیز نابود شد!
همه چیز تقصیر خار است، خاری که حمایت را بلد نبود و عشقی هم نداشت.
تمام شد! هوهوی باد آخرین گلبرگ خشکیده، رنگ پریده رو با خود برد!
#دلنوشته_هریدا
#ملینا_نامور
#halcyon
#انجمن_تک_رمان
امیدی ندارد!
خیانت، هیچ بخششی را سزاوار نیست.
اگر قبلاً عشقی درون وجودش جریان داشت دیگر نابود شد. نابودی عشقی که خود خار کوچک با سکوتی دردناک به آن دامن زد! دیگر خیلی دیر است؛ خار با زخمهایی که ایجاد کرد کم کم گل را به نابودی کشاند.
#دلنوشته_هریدا
#ملینا_نامور
#halcyon
#انجمن_تک_رمان
...او که نمیخواست متوجه بشود،
گل برای او پناه است.
پناهی با گلبرگهای قرمز، ساقههای سبز و برگهای پهناور!
پناهی که از برگهایش جنازههای زرد رنگ پیری بهجا ماندهاند و ساقهای که از شدت زخم پوسته پوسته شده است.
متوجه نشد اگر گل نباشد، او هم نیست!
#دلنوشته_هریدا
#ملینا_نامور
#halcyon...
...است اینجا رقم بخورد یا نه!
خودش مهم نبود، او خیلی وقت پیش پژمرده شده و حالا تنها اهمیتش این بود که " خار آسیبی نبیند!"
هنوز هم آثار درد عمیق حملهی خار بر روی ساقههایش وجود داشت؛ اما کسی نبود به او بگوید:
" گل احمق! برای قاتلات نگران نباش!"
#دلنوشته_هریدا
#ملینا_نامور
#halcyon
#انجمن_تک_رمان
خار، محافظی بود که گستاخانه به خیانت دست زد. قرار بود از لطافت شاخهی گل حمایت کند، اما تیغهایش نهتنها زخمی بر پیکر گل گذاشتند، بلکه گلبرگهای نازک را بیرحمانه در هم شکستند.
#دلنوشته_هریدا
#ملینا_نامور
#halcyon
#انجمن_تک_رمان
خار از روی زیبنده تو حافظ است و تو دلبسته او!
میدانم سالیان سال تو را نگاه داشته است؛ اما صد حیف که همان خار زخمهایی بر روی قلبم به جای گذاشتند که دردی عمیق هزاران سالهای را به همراه داشت!
#دلنوشته_هریدا
#ملینا_نامور
#halcyon
#انجمن_تک_رمان
...سکوت شب هق هق میکنند و من اما در این بازی بیپایان، همانطور که زخمی میشدم باز هم در پی او میدویدم با تمام وجود، با تمام امید!
شاید فکر میکردم که هر زخمی روزی بهبود مییابد؛ اما حالا، این زخمی که در دل دارم دیگر چیزی جز بخشی از من نیست!
#دلنوشته_هریدا
#ملینا_نامور
#halcyon
#انجمن_تک_رمان
...بود؛ مثل قلبی که در میان اشتیاقی بیپایان برای لمس محبت خود را در دام زخمهای بیرحم دیگری میبیند.
زخمهایی که هیچوقت در انتظار گل دادن هریدا التيام نیافت! بلکه بدتر امیدهای نا به جایم زخمی میزندن بر روی خون گلگون دلمه بستهی هریدا!
#دلنوشته_هریدا
#ملینا_نامور
#halcyon
#انجمن_تک_رمان
خستهتر از آن هستم که بخواهم بگویم:
" باطن خاطر ما بیشمار هِریدا است!"
لطفا هِریدا نزنید که دلمان دلمه بسته از جهش این خون گلگون!
که زخم است... زخم!
#دلنوشته_هریدا
#ملینا_نامور
#halcyon
#انجمن_تک_رمان