Usage for hash tag: پارت_۱۸

ساعت تک رمان

  1. mahva

    درحال تایپ رمان کایان| mahva کاربر انجمن تک رمان

    #پارت_۱۸ مادرش آرام می‌گوید: - رفته بودم مسجد. اومد کنارم نشست و شروع کرد به گریه کردن. دیدم توی جمع خوبیت نداره یه دختر جوون بشینه برای محسن گریه کنه؛ آوردمش خونه. حالا هم با اصرار من برای نهار مونده، می‌خواست بره، من نذاشتم. حسین شانه‌ای بالا می‌اندازد و از پنجره فاصله می‌گیرد: - خودتون دوست...
بالا