...حواسشان به پناه بود تا خطری از جانب سارا او را تهدید نکند، تااینکه روز مرخصی سپهر بعد از یک ماه فرارسید و جمشید از صبح سخت درگیر رسیدگی به کارهای ترخیص سپهر بود از طرفی به یزدان سپرده بود تا به رستوران مورد علاقهی سپهر برود و برایش غذای محبوبش را بیاورد.
#زهرا_آسبان
#رمان_سولین
#انجمن_تک_رمان