Usage for hash tag: چَشم_زخم_خورده

ساعت تک رمان

  1. vahedi

    درحال تایپ چَشم‌زخم خورده|اثر vahedi کاربر انجمن تک رمان

    ...خونه‌شون چیزی نمی‌خوای برات بیارم؟ اومد جلوتر و سرِ خم شدم رو ب*و*سید. - نه مادر فدات بشه. مواظب خودت باش! دستاش رو ب*و*سیدم و ازش خداحافظی کردم. وقتی مسیر حیاط‌ رو با فاطمه طی می‌کردم تا سوار موتورِ محسن بشم، دا با صدای نسبتاً بلندی گفت: - علی! زود بیا خونه. #چَشم_زخم_خورده #فاطمه_واحدی...
بالا