...است پیش آمده؟
- مشکلی برای ایشون پیش اومده؟
کلارا این نگاه را شناخت هر زمان پدرش دچار مشکلی میشد مادرش این نگاه را داشت. آیا ممکن است ماریا هم عاشق جیمز شده باشد؟ لبخندی اطمینان بخش بر صورت نگران و آشفته ماریا زد و گفت:
- نه بابا چه مشکلی، نگرانش نباش.
#نوری_میان_تاریکی
#سارینا
#انجمن_تک_رمان
...- مگه چی گفته؟ هوم؟
- گفت... گفت... .
اشکهایش مانع ادامه دادن شد.
- هیش گریه نکن، مطمئنم هرچی که شده هرچی که شنیدی از ته دل نبوده، بابا عمراً تو رو کنار بذاره، انقدر دوستت داره حتی منهم حسودیم میشه.
کلارا خنده ی تلخی کرد و در آ*غ*و*ش امن برادرش آرام گرفت.
#نوری_میان_تاریکی
#سارینا
#انجمن_تک_رمان
...از آب با بانوی آتشینش درحال نجات کشورش بود، تنها زمانیکه غمهایش را فراموش میکرد زمانهایی بود که در کنار آن دختر مرموز وقت میگذراند.
اما اگر از من بپرسید همهچیز تازه آغاز شده است! این قصر تاریکتر میشود به قدری تاریک که فقط یک روزنه نور آرزو میشود!
#نوری_میان_تاریکی
#سارینا...