...فردا ازدواج میکنن، اگر یک درصد هم حق با تو باشه من دیگه به آلب فکر نمیکنم و روابطم رو روز به روز باهاش کمرنگتر میکنم! اصلاً جوری رفتار میکنم که بهش حسی ندارم.
الکس سولینا را در آ*غ*و*ش میکشد و او را در آغوشش میفشرد و میگوید:
- آفرین پرنسس من!
#نبرد_کریستین_بایتگها
#زری
#انجمن_تک_رمان
...رو خوب میکنه، من با اطمینانِ خاطر این حرف رو میزنم و بهش شکی ندارم.
آنجلنا از شدت خشم ابروانش در هم گره میخورد. سولینا دستمال را خیس میکند و پیدرپی میفشرد تا آب آن بچکد.
دستانش را به صورت آلب نزدیک میکند و دستمال را بر روی پیشانیاش قرار میدهد.
#نبرد_کریستین_بایتگها
#زری...
...حتی به ز*ب*ون بیارمش کی فکرش رو میکرد آلب من با آنجلنا ازدواج کنه؟ مادر تو فکرش رو میکردی؟ هه خیلی احمقانه حرف میزنم و ازت سئوال میپرسم، نه؟ تو هم حسهایی که من دارم رو داری؟ مادر صدام رو میشنوی؟ از زمانی که رفتی تنهاترین آدم روی این کرهی خاکی شدم.
#نبرد_کریستین_بایتگها
#زری...
...به کوه کازیسکو. بلکه خواست من به عمارت برگردم!
الکس از روی تخت بر میخیزد و مینشیند و ل*ب میگشاید:
- پس یعنی برادرم از تو خواسته که اینجا بمونی ولی نه به عنوان کنیز، بلکه به عنوان طبیب یا برای اینکه دوستش هستی؟
سولینا سری به نشانهی تائید تکان میدهد.
#نبرد_کریستین_بایتگها
#زری...
...اون چنین کاری رو با من نمیکنه، اما انگار مار توی آستینم پرورش میدادم. اما هر کاری از هر کسی بعیده تو این کار رو با من کردی، اینبار رو عفو میکنم و بدون مجازات ازت میگذرم اما بار بعد تو رو کنار سرورم دیدم، به جای مجازات میگم سرت رو از تنت جدا کنن!
#نبرد_کریستین_بایتگها
#زری
#انجمن_تک_رمان
...و کلر هولت و فیبی همزمان با هم قهقهه میزنند، کلر هولت میگوید:
- پس تو اینجا چی هستی؟ نکنه همسر سرورمون هستی؟
سوفی با دستش به شانهی کلر هولت میکوبد و آرام ل*ب میگشاید:
- هیس، ساکت باش! مگه نمیدونی مجازات این حرفها و تیکه انداختنهات به بقیه چیه؟
#نبرد_کریستین_بایتگها
#زری...
...زبونم بند اومده!
سولینا چند گام به سوی ناتالی برمیدارد و میگوید:
- از این که دروغ میگی و نمیتونی دلیل قانع کنندهای بیاری زبونت بند اومده؟ یا از اینکه گناهت رو گر*دن دیگران میاندازی؟
ناتالی متشنجوار میگوید:
- چرا گستاخی میکنی؟ چرا انکار میکنی؟
#نبرد_کریستین_بایتگها
#زری
#انجمن_تک_رمان