خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

ساعت تک رمان

  1. لیلیِ مجنون

    مناجات سرد زده | زار کاربر انجمن تک رمان

    ...قران کتاب اوست، بخوان؛ خواندم و فهمیدم چه عاشقانه از من و جنسم متنفری خدا جان! خدای نان های خشکیده‌ای در دستان کودکان خیابان، چه میشود کمی مهر برایمان بباری؟ دوستت دارم که می‌دانم نیستی! دوستت دارم که نامت وسیله شده. دوستت دارم که مرا عاشقانه به قعر جهنمی از آتش، بیگناه، پرتاب می‌کنی! #نیلو_نوشت
  2. لیلیِ مجنون

    مناجات سرد زده | زار کاربر انجمن تک رمان

    هی پرستش کن و پرسش نه! اصلا چیزی برای پرستش وجود دارد؟ شاید! میدانی خدا جان؟ تو ناخدایی بودی که قلب مرا به متروکه ترین ساحل هستی هدایت کردی! و حالا من در پی پرستش هیچ، هیچ شده‌ام. #نیلو_نوشت
  3. لیلیِ مجنون

    آنها د*ر*د دارند‌!‌

    .... اما به عنوان یک دیوانه؟ ببخشید!کسی هست؟ شاید کسی که ارامش های گمشده را به دست باد برایش بیاورد... بگوید دلهره هایت را برشانه هایم بگذار... . دست هایش را برشانه‌ی دخترک بگذارد بگوید بیقراری هایتان ماهیت شماست.! نیاز داشت کسی هدفون را از گوشش بردارد؛ وحقیقت هارا به درک بفرستد. #نیلو_نوشت
  4. لیلیِ مجنون

    آنها د*ر*د دارند‌!‌

    خفگی‌هایم زیادی شده‌اند؛ باید کمی را قورت دهم! یکجا و بی‌منطق! سر دلم مباد بمانند این‌همه دلتنگیِ؟ #نیلو_نوشت
  5. لیلیِ مجنون

    مناجات سرد زده | زار کاربر انجمن تک رمان

    خدای خوب! حس من اکنون به تو؛ مانند حال ماهی‌ای شده که دهانش با قلاب جر خورده! و زبانش بریده اند؛ هیچ نتوان گوید هیچ! بالا و پایین... خودش را بر خاکی می‌کوبد که قاتل جانش شده امید به رهایی دارد اما هرگز به صیادش تمنا نمی‌کند. مرا نجات نده... . #نیلو_نوشت
  6. لیلیِ مجنون

    مناجات سرد زده | زار کاربر انجمن تک رمان

    خدای خوب! تویی که گویند مهربانی؛ از تهه قلب با تو سخن گفتم هربار جوابت را نشنیدم! می‌گویند گوش‌های من از شنیدن صدایت عاجز است! می‌گویند من کر شده‌ام... کور شده‌ام! اما این کر و کورِ دلگیر لال که نیست. با تو حرف دارد با اشک گله دارد و با غم از تو امیدی ندارد... . #نیلو_نوشت
  7. لیلیِ مجنون

    مناجات سرد زده | زار کاربر انجمن تک رمان

    سلام خدایی که نمیبینمت! ببینم تو که مرا می‌بینی؟ نکند توهم بر ما چشم بستی و پی زیبا رویان رفته‌ای؟ آه! سرد شده‌ام از گرمای تو و یخ زده‌گی این مناجات ها... بیا شروعش کنیم! عشق را؟ نه شوخی را؟ قطعا نه بیا سخنان منطقی را شروع کنیم خدا جان! #نیلو_نوشت
  8. لیلیِ مجنون

    مناجات سرد زده | زار کاربر انجمن تک رمان

    با طمئنینه نگاهش کردم و او چه می‌گفت؟ مرا کافر خوانده بود! منی که در همه حال اسم خدا را می‌آوردم! منی که خیلی بیش از امثال او یاد خدایشان بودم... منی که بندگی را از من آموخت! چگونه می‌گفت؟ شرارت من تنها از عشق بود! #نیلو_نوشت
  9. لیلیِ مجنون

    مناجات سرد زده | زار کاربر انجمن تک رمان

    ...این ن*زد*یک*ی‌ها نبود؛ آنقدر که دست‌هایمان را بهم گره زدیم و به اندازه‌ی یک خزر قلاب هایمان را بهم تنیدیم و سوی خدا و خانه‌اش که ناکجا بود، دراز کردیم و قلاب هارا سوی ابر های آسمانش پرتاب و نه پیدایش شد نه دستانمان حتی سر سوزنی با او اصابت کرد... انگار امشب این حوالی خدا خواب بود، مثل هرشب...
بالا