• رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

Usage for hash tag: یگانه

ساعت تک رمان

  1. یگانه

    درحال تایپ رمان بیگانه شناس/ یگانه جان کاربر انجمن تک رمان

    ...گرفت، من رو داخل عمارت برد، با لگدی که ازش خوردم روی زمین افتادم، مرد نگاهم کرد؛ - خب... خب... خب، اسم، فامیل و سنت. با حس ترس جواب دادم؛ - من یگانه هستم، یگانه پارسا، ۲۲ سالمه . دستم رو کشید و روی مبل انداخت، دستاش رو دورم حلقه کرد؛ - خب این‌جا قانون داره، قانون اول: هیچ کاری بدون اجازه من...
  2. یگانه

    درحال تایپ رمان بیگانه شناس/ یگانه جان کاربر انجمن تک رمان

    ...می‌زنم سرش پایین باشه، ثانیاً خوب گوش کن ببین چی میگم. سرش رو بالا آورد، به چشمام نگاه کرد که مشغول توضیح دادن بهش شدم. دو روزی از قبول کردن یگانه برای اجرای نقشه‌ام می‌گذشت، به خاطر کتک‌هایی که بهش زده بودم، دو روز با هر زحمت که بچه‌ها تونسته بودن قرار با ویلیام رو عقب انداخته بودن. یگانه...
  3. یگانه

    درحال تایپ رمان بیگانه شناس/ یگانه جان کاربر انجمن تک رمان

    ...و صاف طلایی، که کت و دامن صورتی پوشیده بود، سمتم اومد، دستش رو دراز کرد سمتم؛ - سلام من سارا هستم. لبخندی زورکی زدم و باهاش دست دادم؛ - منم یگانه هستم. ماریا سمت‌مون اومد و با خنده گفت؛ - نهار آمادست! تشریف بیارید. همه سمت میز رفتن ولی من همون‌جا ایستادم، هیچ کس نگفت که چرا نمیای، خب براشون...
  4. یگانه

    درحال تایپ رمان بیگانه شناس/ یگانه جان کاربر انجمن تک رمان

    ...کار فرهاد رو تأیید کرد، نه تکذیب. - آشغال، ولم کن. با شنیده شدن صدای ساناز به سمتش برگشتم، با دیدن من خودش رو به سرعت بهم رسوند، اشک می‌ریخت؛ - یگانه... یگانه... بی‌چاره شدم. همین‌طور اشک می‌ریخت و توی سرش می‌زد، سوالی نگاهش کردم که ادامه داد؛ - حاملم. - چی؟ به حدی شوکه شده بودم که حد نداشت،...
  5. یگانه

    درحال تایپ رمان بیگانه شناس/ یگانه جان کاربر انجمن تک رمان

    ...آینه، آینه فرو ریخت و شیشه‌هاش تو پام رفت. فرهاد به زور بلندم کرد، من رو روی تخت خوابوند، شیشه‌ها رو از پام در آورد، لپم رو کشید و لبخند بدجنسی زد؛ - بخواب عزیزم، فردا باید بری پیش دوست پسرت. دستش روی چشمام کشید، از بی‌حالی و ضعف توان مقاومت نداشتم و خوابم برد. #بیگانه‌شناس #یگانه #انجمن_تک_رمان
  6. یگانه

    درحال تایپ رمان بیگانه شناس/ یگانه جان کاربر انجمن تک رمان

    پارت بیست و هشتم: نزدیک به شش روز است که یگانه در این اتاق روی تخت خوابیده است، به جز ماریا که برای دادن غذا به اتاق من می‌اومد، دیگر کسی به اتاقش نرفته بود. *** یگانه: موهام رو شونه زده بودم و اون رو بافته بودم، دست زیر چونه زده بودم و از پنجره به بیرون خیره شده بودم، شهر بسیار زیبا بود. هر...
  7. یگانه

    درحال تایپ رمان بیگانه شناس/ یگانه جان کاربر انجمن تک رمان

    ...اگر معنی این حرفش رو می‌فهمیدم، حال و روزم به جاهای باریک کشیده نمی‌شد. نمی‌دونم چقدر فکر کردم که یهو چشمام سنگین شد و خوابم برد. *** دانای کل: یگانه خوابش برده است و سعی دارد اتفاقات اخیر رو هضم کند. اما نامیک که فهمیده یگانه برادرزاده سینا پارسا است، برای شکنجه کردن اون از قبل مصمم‌تر شده...
  8. یگانه

    درحال تایپ رمان بیگانه شناس/ یگانه جان کاربر انجمن تک رمان

    ...آبی رنگش من رو بدجور می‌ترسونه، آروم ولی با درد ل*ب می‌زنم؛ - ب...برو... پایین، می‌...خوام... بخوابم. از تخت پایین میره، سمت کلید برق میره و قبل از این‌که برق رو خاموش کنه با پوزخند نگاهم می‌کنه؛ - خوب بخواب که این شاید آخرین هفته‌ی راحت و بی‌دغدغه‌ات باشه. #بیگانه_شناس #یگانه #انجمن_تک_رمان
  9. یگانه

    درحال تایپ رمان بیگانه شناس/ یگانه جان کاربر انجمن تک رمان

    پارت بیست و پنجم: به سمت یگانه میرم، دستانش رو که از شدت گرسنگی کبود شده رو می‌گیرم، سرم رو به صورتش نزدیک می‌کنم و کنار گوشش پچ می‌زنم: - تو نباید بمیری عزیز دردونه سینا پارسا. به دستگاه بالا سرش نگاه می‌کنم، خط‌ها درحال مساوی شدنه، دستاش رو ول می‌کنم، گوشی رو از جیبم بیرون میارم، به سرعت با...
  10. یگانه

    درحال تایپ رمان بیگانه شناس/ یگانه جان کاربر انجمن تک رمان

    ...عمارت ایستاده‌اند، با سرعت وارد عمارت می‌شوم، ریچارد رو می‌بینم که کت خاکستری رنگش رو پوشیده، دست در جیبش کرده و با جدیت مشغول بررسی وضعیت حال یگانه است. ساناز تا من رو نگاه می‌کنه، با حرص به سمتم حمله می‌کنه؛ - تو یگانه رو کشتی، تو کشتیش. دستش رو توی هوا می‌پیچونم، - مگه مرده؟ بعدشم لازم...
بالا