پارت نوزدهم:
پوزخندی زد و گفت:
- مهم نیست، هرطور که بلدی.
اخم کردم و گفتم:
- باشه ولی دست من دیگه خوب نمیشه؟
پمادی رو از توی جیبش بیرون آورد و گفت:
- بهترین و اصیلترین پماد گیاهی سوختگی که ساختش برای لندنه، هوم؟
اومدم ازش بگیرم که اون رو بالاتر گرفت و گفت:
- Im sorry!
با حرص کفشش رو درآوردم،...