• رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

Usage for hash tag: برفین

ساعت تک رمان

  1. O

    درحال تایپ رمان برفین | اولدوز کاربر انجمن تک رمان

    ...مجدداً به چند روز پیش برمی‌گشتند و باربد چنین درخواستی از او داشت، هرگز جواب رد نمی‌داد، می‌پذیرفت! همان‌طور که پذیرفته بود! نعره و شیون مادر برفین گوشش را آزار می‌داد، انگار روی اعصاب‌هایش رژه می‌رفت. دستانش را روی گوش‌هایش را قرار داد و در حالی که اشک‌هایش بی‌وقفه می‌ریخت، پلک بست. رخشنده...
  2. O

    درحال تایپ رمان برفین | اولدوز کاربر انجمن تک رمان

    ...صدات رو نشنیدم رفته بودم یک سر به کفتر‌ها بزنم، صیح یادم رفته بود که براشون دانه بریزم. صنم را از جلوی در کنار زد و وارد آشپزخانه شد. صنم: پس برفین کجاست؟‌ مگه با خودت نبردی لباس تعویض کنه؟ ماهک شانه‌ای بالا انداخت و در حالی که از روی استرس معده‌اش به هم می‌پچید، خودش را به کوچه‌ی علی چپ زد و...
  3. O

    درحال تایپ رمان برفین | اولدوز کاربر انجمن تک رمان

    ...به دنبالش می‌گشت، جنگل نبود؛ ولی باغ وسیعی بود که سر و‌ ته‌اش پیدا نبود. تا چشم می‌دید همه جا سفید بود و پر از درخت، زیبا بود همانند رویاهایش. برفین لبخند دلنشینی زد و در حالی که پشت سر ماهک حرکت می‌کرد، گفت: - این‌جا خیلی زیباست! متعلق به شماست؟ ماهک با حواس‌پرتی جواب داد: - آره. ماهک با...
  4. O

    درحال تایپ رمان برفین | اولدوز کاربر انجمن تک رمان

    ...شد و اخم غلیظی کرد. خواست ل*ب باز کند و دستش را از دست او بیرون‌ بکشد؛ ولی باز هم سکوت را جایز دانست. ماهک در را باز کرد و دمپایی‌ای را جلوی پای برفین گذاشت، گفت: - بپوش. برفین دستش را جنباند‌ و از دست ماهک بیرون کشید، زمزمه کرد: - دستم درد گرفت‌. حرص در صدایش هویدا بود؛ اما گوش‌های ماهک کر...
  5. O

    درحال تایپ رمان برفین | اولدوز کاربر انجمن تک رمان

    پارت 23 ماهک مضطرب روی مبل تک‌نفره‌ کنار برفین نشست و با لبخند تصنعی که بر ل*ب دلشت به نیم‌رخ زیبای برفین چشم دوخت. به راحتی لغزش دست‌هایش را احساس می‌کرد، نمی‌دانست چطور برفین را با خود ببرد! به برادرش قول داده بود، باید عمل می‌کرد. صدای پدرش و غفور که درباره‌ی مهریه‌ی حرف می‌زدند بند دلش را...
  6. O

    درحال تایپ رمان برفین | اولدوز کاربر انجمن تک رمان

    پارت 22 برفین روی برگرداند و با چهره‌ای نارضا به پوتین‌های سیاهش چشم دوخت تا چشمش، چهره‌های خبیثشان را نبیند. از خانواده‌ی فیض‌الله متنفر بود، هیچ بدی در حقش نکرده بودند؛ اما به نظرش همین خواستگاری دلیل خوبی برای نفرت از آن‌هاست. چگونه آن شب کذایی را فراموش می‌کرد و دست در دست اشکان می‌داد، در...
  7. O

    درحال تایپ رمان برفین | اولدوز کاربر انجمن تک رمان

    ...را باز کرد. - پیاده بشین. رخشنده پشت سر این حرفش در را باز کرد و پیاده شد. در ماشین را بست و خم شد با دستش ضربه‌ای به شیشه‌ی ماشین زد و به برفین اشاره کرد تا پیاده شود. غفور نگاهی از آینه به برفین که پکر نشسته بود انداخت، پرسید: - دخترم نمی‌خوای پیاده بشی؟ برفین با شنیدن صدای پدرش سرش را تکان...
  8. O

    درحال تایپ رمان برفین | اولدوز کاربر انجمن تک رمان

    پارت 20 برفین تمام حرصش را سر سدرا خالی کرده بود و حالا که احساس می‌کرد مقداری سبک‌تر شده هست، از کنار سدرا رد شد و وارد اتاقش شد. با ورود به اتاقش دست روی پیشانی‌اش گذاشت تا کمی از اضطرابش کم شود، روزش را با تشویش آغاز کرده بود و این اصلاً برایش خوشایند نبود. به سمت رختخوابش رفت و روی تشک نشست...
  9. O

    درحال تایپ رمان برفین | اولدوز کاربر انجمن تک رمان

    پارت 19 رخشنده با کمک برفین از جایش برخاست و دست روی سرش گذاشت‌. برفنی دل‌نگران محکم دست مادرش را گرفت. - باز هم سرگیجه داری؟ رخشنده سرش را به معنای نه تکان داد و آهسته دستش را از دست برفین بیرون کشید. - میرم استراحت کنم. این را گفت و از آشپزخانه خارج شد. برفین ناجور به دیوار تکیه داد و به...
  10. O

    درحال تایپ رمان برفین | اولدوز کاربر انجمن تک رمان

    پارت 18 رخشنده این‌بار با غضب روی از برفین برگرداند و بدون این‌که توجه‌ای به برفین کند، شیر آب را باز کرد تا مابقی ظرف‌هایش را بخورد. حرف‌های رخشنده مانند خوره‌ای در جان برفین افتاده بودند و متشنجش کرده بودند. وارد آشپزخانه شد و کنار مادرش ایستاد. - خواهش می‌کنم مامان، چرا نصف و نیمه حرف می‌زنی؟...
بالا