پارت یازدهم:
از جا بلند شد و با حرص رو به من گفت:
- چکار باید انجام بدم؟
شونهای بالا انداختم و گفتم:
- هر چی حامد بخواد و من.
با چشمهای به خون نشسته رو به ساناز برگشت و گفت:
- بیا ساناز خانم، اومدیم روی کشتی، خوردی حالا، بهت نگفتم ما شانس نداریم، یا گیر قاچاقچی انسان میافتیم یا دزد دریایی؟ خب...