• رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

Usage for hash tag: هانی_کا

ساعت تک رمان

  1. عسل کورکور

    درحال تایپ رمان آدینه‌ی ابری | عسل کورکور کاربر انجمن تک رمان

    ...کوتاه ب*و*سید جوابی به سوالم نداد و گفت: - بهت خبر میدم کی بیای. با نگاهی دقیق به صورتم گفت: - فعلا. جلوی چشم‌های متعجب من سریع رفت. شونه‌ای بالا انداختم اما نگران حالش بودم ولی با فکر به امشب نیشم شل شد و گام‌هام رو به سمت خونه پرشتاب‌تر برداشتم. #آدینه_ابری #هانی_کا #عسل_کورکور...
  2. عسل کورکور

    درحال تایپ رمان آدینه‌ی ابری | عسل کورکور کاربر انجمن تک رمان

    ...رفت. بلند شدم روبه‌روی اونی که ایستاده بود ایستادم. خیره به هم نگاه می‌کردیم نگاه من کنجکاو و نگاه اون یه حس داشت که قادر به فهمیدنش نبودم. ابرویی بالا انداختم و دست به س.ی.نه‌ گفتم: - تموم شد؟ با پررویی تمام کنج ل*بش خنده‌ی ریزی نشست و گفت: - نه. #آدینه_ابری #هانی_کا #عسل_کورکور...
  3. عسل کورکور

    درحال تایپ رمان آدینه‌ی ابری | عسل کورکور کاربر انجمن تک رمان

    ...- خدایا شفا بده... آمین. لبخندش عمق گرفت و با چشم‌هایی که برق می‌زد و حس نهفته در کلامش گفت: - عطر موهات رو دوست دارم سوگلی من. شاکی و در عین اين‌که حس حسودیم گل انداخته بود گفتم: - سوگل کیه من آسمانم‌. بلند خندید و زد به سرم و گفت: - توی این چیه؟ #آدینه_ابری #هانی_کا #عسل_کورکور...
  4. عسل کورکور

    درحال تایپ رمان آدینه‌ی ابری | عسل کورکور کاربر انجمن تک رمان

    ...روی دو زانو نشست و کله‌ش رو توی آب فرو کرد. با چشم‌های گشاد شده نگاهش کردم. زدم به شونه‌ش و گفتم: - عه چیکار می‌کنی؟ خفه میشی الان! با فشاری که به دو سر بازوش وارد کردم بالاخره سر از زیر آب بیرون آورد. آب از سر و صورتش می‌چکید و جذاب کرده بود. #آدینه_ابری #عسل_کورکور #هانی_کا #انجمن_تک_رمان
  5. عسل کورکور

    درحال تایپ رمان آدینه‌ی ابری | عسل کورکور کاربر انجمن تک رمان

    ...خداروشکر که زود رسیدی! خشن گفت: - نمی‌بینی دارم جز می‌زنم که اکه دیر می‌رسیدم چی می‌شد؟ که نزنمت چرا با این سر و وضع اومدی؟ نگاهی به سر و وضع خاکی‌م انداختم و آب بینیم رو بالا کشیدم و گفتم: - سر وضعم چشه مگه؟ دلیل این همه عصبانیتت رو درک نمی‌کنم. #آدینه_ابری #عسل_کورکور #هانی_کا...
  6. عسل کورکور

    درحال تایپ رمان آدینه‌ی ابری | عسل کورکور کاربر انجمن تک رمان

    ...سفیدش بود و حال کامل دکمه‌ها رو باز کرد و ب*دن پر موش هویدا شد. داشت آروم آروم نزدیک می‌شد. خدایا کمکم کن غلط کردم اومدم خدا جونم دورت بگردم قربون کرمت فدای رحمتت یه کمکی هم به ما بکن. در حال راز و نیاز با خدا بودم که با صدای فریادی به خودم اومدم. #آدینه_ابری #عسل_کورکور #هانی_کا #انجمن_تک_رمان
  7. عسل کورکور

    درحال تایپ رمان آدینه‌ی ابری | عسل کورکور کاربر انجمن تک رمان

    ...آسمان اول موهات رو خشک کن. سری تکون دادم. به سمت اتاق رفتم و نرسیده به تخت خوابم برد‌. ان‌قدر خسته بودم که نه توان خشک کردن موهام رو داشتم نه توان روی تخت خوابیدن و با کشیدن پتو و بالش و افتادن‌شون روی قالی نرم سفید سیاه به سه نرسید خوابم برد. #آدینه_ابری #عسل_کورکور #هانی_کا #انجمن_تک_رمان
  8. عسل کورکور

    درحال تایپ رمان آدینه‌ی ابری | عسل کورکور کاربر انجمن تک رمان

    ...گفتم: - شرمنده وسط حرفتون پریدم اما من اول کارم رو نشون میدم و بعد اگر طرف خوشش اومد درمورد مبلغ صحبت می‌کنیم. مرد شکم گنده سری تکون داد و گفت: - باشه هر طور مایلید... پس... . ادامه نداد و به جاش صداش رو بلند کرد و فردی به اسم هاشم رو صدا زد. #غوغای_سرنوشت #عسل_کورکور #هانی_کا...
  9. عسل کورکور

    درحال تایپ رمان آدینه‌ی ابری | عسل کورکور کاربر انجمن تک رمان

    ...حال گلنار. خندید و دست دور شونه‌ام حلقه کرد و گفت: - حسودی نکن! خوب نیست. - من که حسود نیستم بعدش هم داداشمی باید ازت تعریف کنم غیره اینه؟ خندید و گونه‌م رو ب*و*سید و گفت: - نه. اصلاً یه کارهایی انجام میده که قبلاً ازشون متنفر بود مثل همین ب*وسه. #غوغای_سرنوشت #عسل_کورکور #هانی_کا...
  10. عسل کورکور

    درحال تایپ رمان غوغای سرنوشت|عسل کورکور کاربرانجمن تک رمان

    ...اون صدای بلندش غرشی کرد و به سرعت راه افتاد. حین گذر از قرارگاه سیزی میلی رو نگه داشتم. این دختر آخر من رو دق می‌داد. وارد قرارگاه شدم و داد زدم. - سیزی دختر بیا ببینمت. خودش رو نشون داد اما سمتم نیومد. کوسه‌ی گنده قهر کرده بود. به سمتش رفتم. #غوغای_سرنوشت #عسل_کورکور #هانی_کا #انجمن_تک_رمان
بالا