#گیلدا
صدا ها توی سرم معکوس می شد! یکم لای چشمام رو باز کردم، درک درستی از موقعیت مکانیم نداشتم، پلک هام روی هم افتاد، پا به دنیای ذهنم گذشتم. صدای بم و وحشتناکی توی سرم می پیچید، توان اینکه دستام رو روی گوشم بزارم و مانع شنیدن صدا بشم رو نداشتم.
نوک انگشتهام یخ زده بود دست هام توسط دست های گرم...