#پارت_دویست_هفتاد_چهار
با شنیدن صدای آمبولانس، گریم شدیدتر شد. رو به آسمون کردم و داد زدم:
- خدایا، چرا... چرا عشقم رو از من گرفتی؟
با گریه، جانان رو محکم توی ب*غ*ل گرفتم و سرش رو روی قلبم گذاشتم که پرستارها بدو بدو به سمتمون اومدن. جانان رو از بغلم بیرون کشیدن و روی برانکارد خوابوندن. بعد از...