#پارت_دویست_پنجاه
با حرفش، با تعجّب ابروهام رو بالا دادم و گفتم:
- چه گناهی؟ من چه گناهی مرتکب شدم که خودم خبر ندارم، هان؟!
سیاوش با حرفم، لبی تر کرد و با لحن پر از غمی گفت:
- گناهت این بود که قلب من رو عاشق خودت کردی، دختر.
با حرف سیاوش، با خشم آمیخته با گریه مشتی به س*ی*نهاش زدم و با صدای...