#پارت_دویست_سی_هشت
با رسیدن به خونمون، امیرحسین محکم دست من رو گرفت. کشون کشون من رو داخل خونه برد که مامان با دیدنمون، محکم توی صورتش زد و با ترس گفت:
- یا امامحسین!
امّا امیرحسین، مثل گاو وحشی دست من رو محکم گرفته بود. در اتاقم رو با پاهاش لگد زد و باز کرد و محکم من رو توی اتاق هل داد...