#پارت_دویست_بیست_نه
از عصبانیت غیر نرمال امیرحسین، با ترس به صندلی ماشین چسبیدم و زیر گریه زدم. خدای من! این چش شده بوده؟
با صدای لرزون که سعی بر این داشتم که آرومش کنم، گفتم:
- چرا شلوغش میکنی؟ فقط بهم تبریک گفت، همین!
امیرحسین با حرفم خندهای عصبی کرد و گفت:
- آره جون خودت! ببینم نکنه...